عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

شعر در مورد ایران... "فردوسی"


 

ندانی که ایران نشست منست

جهان سر به سر  زیر  دست منست

 

هنر   نزد  ایرانیان  است و  بـــس

ندادند   شـیر    ژیان    را   بکــس

 

همه   یکدلانند   یـزدان   شناس

بـه  نیکـی ندارنـد از  بـد  هـراس

 

دریغ است ایـران که ویـران شــود

کنام   پلنگان  و شیران   شــود

 

چـو ایـران نباشد  تن  من مـبـاد

در این بوم و بر زنده یک تن مباد

 

همـه روی  یکسر  بجـنگ  آوریــم

جــهان بر  بـداندیـش  تنـگ آوریم

 

همه سربسر تن به کشتن دهیم

بـه از آنکه  کشـور به دشمن دهـیم

 

چنین  گفت  موبد   که مرد   بنام

بـه از زنـده  دشمـن بر او  شاد  کام

 

اگر  کُشــت  خواهــد  تو را روزگــار

چــه  نیکــو تر  از  مـرگ  در کـــار زار

 

 

خلاصه ای از زندگینامه فردوسی...


فردوسی 



 
 Statue of Ferdowsi in Rome.JPG    
پیکرهٔ فردوسی از ابوالحسن صدیقی در میدان فردوسی شهر رم
نام اصلیابوالقاسم فردوسی توسی
زمینهٔ کاریادبیات فارسی، شعر
زادروز۳۱۹ خورشیدی
۳۲۹
دهکده توس، خراسان
مرگپیش از ۳۹۷ خورشیدی، ۴۱۱ هجری قمری
توس
ملیتایرانی
محل زندگیتوس، تابران 
جایگاه خاکسپاریتوس، خراسان
۳۶°۲۹′۱۰.۱۵″ شمالی۵۹°۳۱′۳.۳۴″ شرقی
در زمان حکومتفرمانروایی غزنویان
لقبحکیم توس، حکیم سخن
پیشهشاعر
سبک نوشتاریسبک خراسانی
کتاب‌هاشاهنامه
دلیل سرشناسیحماسه سرایی



حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی:

(زادهٔ ۳۱۹ خورشیدی، ۳۲۹ هجری قمری - درگذشتهٔ پیش از ۳۹۷ خورشیدی، ۴۱۱ هجری قمری در توس خراسان)، سخن‌سرای نامی ایران و سرایندهٔ شاهنامه حماسهٔ ملی ایران است. فردوسی را بزرگ‌ترین سرایندهٔ پارسی‌گو دانسته‌اند.

 زایش و نام و نشان:

بر پایهٔ دیدگاه بیشتر پژوهشگران امروزی، فردوسی در سال ۳۲۹ هجری قمری برابر با ۳۱۹ خورشیدی (۹۴۰ میلادی) در روستای پاژ در شهرستان توس(طوس) در خراسان دیده به جهان گشود.

سال زایش فردوسی در ۳۲۹ هجری قمری از آنجا دریافته شده‌است که در یکی از سروده‌های فردوسی می‌توان زمان چیرگی سلطان محمود غزنوی بر ایران در سال ۳۸۷ هجری قمری (برابر با ۳۷۵ خورشیدی) را دریافت کرد:

 بدانگه که بُد سال پنجاه و هشت   نوان‌تر شدم چون جوانی گذشت

فریدون بیداردل زنده شد              زمین و زمان پیش او بنده شد

 و هم‌چنین با درنگریستن به این که فردوسی در سال ۳۸۷ قمری، پنجاه و هشت ساله بوده‌است، می‌توان درست بودن این گمان را پذیرفت.

نظامی عروضی، نخستین پژوهنده‌ای که دربارهٔ زندگی فردوسی جستاری نوشته‌است، زایش فردوسی را در روستای «باز» (پاژ) دانسته‌است. بن‌مایه‌های تازه‌تر روستاهای «شاداب» و «رزان» را نیز جایگاه زایش فردوسی دانسته‌اند اما بیشتر پژوهشگران امروزی این گمانه‌ها را بی‌پایه می‌دانند.

نام او همه جا ابوالقاسم فردوسی شناخته شده‌است. نام کوچک او را در بن‌مایه‌های کهن‌تر مانند عجایب‌المخلوقات و تاریخ گزیده (حمدالله مستوفی) و سومین مقدمهٔ کهن شاهنامه، «حسن» نوشته‌اند. منابع دیگر هم‌چون ترجمهٔ عربی بنداری، پیشگفتار دست‌نویس فلورانس و پیشگفتار شاهنامه بایسنقری (و نوشته‌های برگرفته از آن) نام او را «منصور» گفته‌اند. نام پدر او نیز در تاریخ گزیدهو سومین مقدمهٔ کهن شاهنامه «علی» گفته شده‌است. محمدامین ریاحی پس از بررسی کهن‌ترین بن‌مایه‌ها، نام «حسن بن علی» را پذیرفتنی دانسته‌است و این نام را با قرینه‌های دیگری که وابستگی او را به یکی از فرقه‌های تشیع می‌رساند، سازگارتر دانسته‌است، هرچند که همچون بیشتر پژوهندگان زندگانی فردوسی، او را از هرگونه تعصب مذهبی برکنار دانسته‌است.

 برای پدر فردوسی در بن‌مایه‌های کم‌ارزش‌تر نام‌های دیگری نیز آورده‌اند، مانند: «مولانا احمد بن مولانا فرخ» (مقدمهٔ بایسنغری)، «فخرالدین احمد» (هفت اقلیم)، «فخرالدین احمد ابن حکیم مولانا» (مجالس المؤمنین و مجمع الفصحا)، و «حسن اسحق شرفشاه» (تذکرة الشعراء). تئودور نولدکه در کتاب حماسهٔ ملی ایران درباره نادرست بودن نام «فخرالدین» نوشته‌است که دادن لقب‌هایی که به «الدین» پایان می‌یافته‌اند در زمان آغاز نوجوانی فردوسی کاربرد پیدا کرده‌است و ویژه «امیران مقتدر» بوده‌است، از این رو پدر فردوسی نمی‌توانسته چنین لقبی داشته باشد.

                                          

                                           سردیس فردوسی ساختهٔ افشین اسفندیاری

                                                              در موزهٔ شهر سارایوو -بوسنی 

 سُرایش شاهنامه:

شاهنامه پرآوازه‌ترین سرودهٔ فردوسی و یکی از بزرگ‌ترین نوشته‌های ادبیات کهن پارسی است. فردوسی سرودن شاهنامه را بر پایهٔ نوشتار ابومنصوری در حدود سال۳۷۰ هجری قمری آغاز کرد و سر انجام آن را در تاریخ ۲۵ سپندارمذ سال ۳۸۴ هجری قمری (برابر با ۳۷۲ خورشیدی) با این بیت‌ها به انجام رساند:

   سر آمد کنون قصهٔ یزدگرد                                   به ماه سفندارمذ روز ارد

ز هجرت سه صد سال و هشتاد و چار                  به نام جهان داور کردگار




به نام جهان داور کردگار

این ویرایش نخستین شاهنامه بود و فردوسی نزدیک به بیست سال دیگر در تکمیل و تهذیب آن کوشید. این سال‌ها هم‌زمان با برافتادن سامانیان و برآمدن سلطان محمود غزنوی بود. فردوسی در سال ۳۹۴ هجری قمری (برابر با ۳۸۲ خورشیدی) در سن شصت و پنج سالگی بر آن شد که شاهنامه را به سلطان محمود اهدا کند، و از این رو دست به کار تدوین ویرایش تازه‌ای از شاهنامه شد. فردوسی در ویرایش دوم، بخش‌های مربوط به پادشاهی ساسانیان را تکمیل کرد. پایان ویرایش دوم شاهنامه در سال ۴۰۰ هجری قمری در هفتاد و یک سالگی فردوسی بوده‌است:

چو سال اندر آمد به هفتاد و یکهمی زیر بیت اندر آرم فلک
ز هجرت شده پنج هشتاد باربه نام جهان داور کردگار 



درگذشت و آرامگاه:                                                                                                                  

سال مرگ فردوسی تا چهار سده پس از زمان او در بن‌مایه‌های کهن نیامده‌است. نخستین نوشته‌ای که از زمان مرگ فردوسی یاد کردهمقدمه شاهنامه بایسنغری است که سال ۴۱۶ هجری قمری را آورده‌است. این دیباچه که امروزه بی‌پایه بودن نوشتارهای آن به اثبات رسیده از بن‌مایه دیگری یاد نکرده‌است. تذکره‌نویسان بعدی همین تاریخ را بازگو کرده‌اند. جدای از آن تذکرةالشعرای دولتشاه (که آن هم بسیار بی‌پایه‌است) زمان مرگ او را در سال ۴۱۱ هجری قمری آورده‌است. محمدامین ریاحی، با درنگریستن در گفته‌هایی که فردوسی از سن و ناتوانی خود یاد کرده‌است، این گونه نتیجه‌گیری کرده‌است که فردوسی می‌بایستً پس از سال ۴۰۵ هجری قمری و پیش از سال ۴۱۱ هجری قمری از جهان رفته باشد.


 


آغاز کتاب... "فردوسی"



 

به نام خداوند جان و خرد

کزین برتر اندیشه برنگذرد

 

خداوند نام و خداوند جای

خداوند روزی ده رهنمای

 

خداوند کیوان و گردان سپهر

فروزنده ماه و ناهید و مهر

 

ز نام و نشان و گمان برترست

نگارندهٔ بر شده پیکرست

 

به بینندگان آفریننده را

نبینی مرنجان دو بیننده را

 

نیابد بدو نیز اندیشه راه

که او برتر از نام و از جایگاه

 

سخن هر چه زین گوهران بگذرد

نیابد بدو راه جان و خرد

 

خرد گر سخن برگزیند همی

همان را گزیند که بیند همی

 

ستودن نداند کس او را چو هست

میان بندگی را ببایدت بست

 

خرد را و جان را همی سنجد اوی

در اندیشهٔ سخته کی گنجد اوی

 

بدین آلت رای و جان و زبان

ستود آفریننده را کی توان

 

به هستیش باید که خستو شوی

ز گفتار بی‌کار یکسو شوی

 

پرستنده باشی و جوینده راه

به ژرفی به فرمانش کردن نگاه

توانا بود هر که دانا بود

 

ز دانش دل پیر برنا بود

 

از این پرده برتر سخن‌گاه نیست

ز هستی مر اندیشه را راه نیست