عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

ای خدا... "مهدی سهیلی"


ای خدا! ای رازدار بندگان شرمگینت

ای توانائی که بر جان و جهان فرمانروایی

ای خدا! ای همنوای ناله ی پروردگانت

زین جهان، تنها تو با سوز دل من آشنایی

 

اشک، می غلتد بمژگانم ز شرم روسیاهی

ای پناه بی پناهان! مو سپید روسیاه

بر در بخشایشت اشک پشیمانی فشانم

تا بشویم شاید از اشک پشیمانی گناهم

 

وای بر من، با جهانی شرمساری کی توانم

تا بدرگاهت بر آرم نیمه شب دست نیازی؟

با چنین شرمندگی ها، کی زدست من بر آید

تا بجویم چاره ی درد دلی از چاره سازی؟

 

ای بسا شب، خواب نوشین، گرم میغلتد بچشمم

خواب میبینم چو مرغی میپرم در آسمانها

پیکر آلوده ام را خواب شیرین میرباید

روح من در جستجوی میپرد تا بیکرانها

 

بر تن آلوده منگر، روح پاکم را نظر کن

دوست دارم تا کنم در پیشگاهت بندگی ها

من بتو رو کرده ام، بر آستانت سر نهادم

دوست دارم بندگی را با همه شرمندگی ها

 

مهربانا! با دلی بشکسته، رو سوی تو کردم

رو کجا آرم اگر از درگهت گوئی جوابم؟

بیکسم، در سایه ی مهر تو میجویم پناهی

از کجا یابم خدائی گر بکویت ره نیابم؟

 

ای خدا! ای راز دار بندگان شرمگینت

ای توانائی که بر جان و جهان فرمانروایی

ای خدا! ای همنوای ناله ی پروردگانت

زین جهان، تنها تو با سوز دل من آشنایی

 


 

نقاش... "؟"


گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی

با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید


گفتمش چون میکشی تصویر مردان خدا؟

تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید


گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن

عکس یک خنجر ز پشت سر پی مولا کشید


گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم

راه عشق و عاشقی و هستی و نجوا کشید


گفتمش تصویری از لیلی و مجنون را بکش

عکس حیدر در کنار حضرت زهرا کشید


گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن

 در بیابان بلا تصویر یک سقا کشید


گفتمش از غربت و مظلومی و محنت بکش

فکر کرد و چهار قبر خاکی از طه کشید


گفتمش سختی و درد و آه گشته حاصلم

گریه کرد آهی کشید و زینب کبری کشید


گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیق

عکس مهدی را کشید و به چه بس زیبا کشید


گفتمش ترسیم کن تصویری از روی حسین

گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید...


کوهستان... "شهریار"

کوه در شب چه شکوهی دارد              

خرم آن جلگه که کوهی دارد

 

شب چو مهتاب درخشد در کوه           

خرمن عشق نماید انبوه

 

تاجی از ماه به سر دارد کوه              

 وز طلا جبه به بر دارد کوه

 

شاه بیت غزل دور نماست                  

کوه سلطان همه صحراهاست

 

کوه را چشمه ی بی اندوهی است        

کوه منزلگه بابا کوهی است

   ادامه مطلب ...

باران که می بارد تو می آیی... "اهورا ایمان"


باران که می بارد تو می آیی، باران گل باران نیلوفر

باران مهر و ماه و آیینه، باران شعر و شبنم و شبدر

باران که می بارد تو در راهی، از دشت شب تا باغ بیداری

از عطر عشق و آشتی لبریز، با ابر و آب و آسمان جاری

غم می گریزد غصه می سوزد، شب می گدازد سایه می میرد

تا عطر آهنگ تو می رقصد، تا شعر باران تو می گیرد

تا شعر باران تو می گیرد

از لحظه های تشنه دیدار تا روزهای با تو بارانی

غم می کشد ما را تو می بینی دل می کشد ما را تو می دانی

دل می کشد ما را تو می دانی

باران که می بارد تو می آیی، باران گل باران نیلوفر

باران مهر و ماه و آیینه، باران شعر و شبنم و شبدر

باران که می بارد تو در راهی، از دشت شب تا باغ بیداری

از عطر عشق و آشتی لبریز، با ابر و آب و آسمان جاری

از لحظه های تشنه دیدار تا روزهای با تو بارانی

غم می کشد ما را تو می بینی دل می کِشد ما را تو می دانی

دل می کِشد ما را تو می دانی

دل می کِشد ما را تو می دانی


 

چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟... "قیصر امین پور"

چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟

 

بیایید از عشق صحبت کنیم

 

تمام عبادات ما عادت است

 

به بی‌عادتی کاش عادت کنیم

 

.چه اشکال دارد پس از هر نماز

 

دو رکعت گلی را عبادت کنیم؟

 

به هنگام نیّت برای نماز

 

به آلاله‌ها قصد قربت کنیم

 

چه اشکال دارد که در هر قنوت

 

دمی بشنو از نی حکایت کنیم؟

 

چه اشکال دارد در آیینه‌ها

 

جمال خدا را زیارت کنیم؟

 

مگر موج دریا ز دریا جداست؟

 

چرا بر «یکی» حکم «کثرت» کنیم؟

 

پراکندگی حاصل کثرت است

 

بیایید تمرین وحدت کنیم

 

«وجود» تو چون عین «ماهیت» است

 

چرا باز بحث «اصالت» کنیم؟

 

اگر عشق خود علت اصلی است

 

چرا بحث «معلول» و «علت» کنیم؟

 

بیا جیب احساس و اندیشه را

 

پر از نُقل مهر و محبت کنیم

 

پر از «گلشن راز» ، از «عقل سرخ»

 

پر از «کیمیای سعادت» کنیم

 

بیایید تا عینِ «عین القضات»

 

میان دل و دین قضاوت کنیم

 

اگر سنت اوست نوآوری

 

نگاهی هم از نو به سنت کنیم

 

مگو کهنه شد رسم عهد الست

 

بیایید تجدید بیعت کنیم

 

برادر چه شد رسم اخوانیه؟

 

بیا یاد عهد اخوت کنیم

 

بگو قافیه سست یا نادرست

 

همین بس که ما ساده صحبت کنیم

 

خدایا ! دلی آفتابی بده

 

که از باغ گلها حمایت کنیم

 

رعایت کن آن عاشقی را که گفت:

بیا عاشقی را رعایت کنیم

 


 

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم... "سعدی"


هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم

حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم

مگر تو روی بپوشی و فتنه باز نشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم

من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم بدر برند به دوشم

بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم

مرا به هیچ بدادی و من هنوز برآنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

به زخم خورده حکایت کنم زدست جراحت
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم

مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند می‌ننیوشم

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم بقدر وسع بکوشم


 

منو ببخش... "مریم حیدرزاده"

 

 اگه تو رو دوست دارم خیلی زیاد      منو ببخش

اگه تویی اون که فقط دلم میخواد     منو ببخش

 

منو ببخش اگه شبا ستاره ها رو میشمارم

منو ببخش اگه بهت خیلی میگم دوست دارم

 

منو ببخش اگه برات سبد سبد گل می چینم

منو ببخش اگه شبا فقط تو رو خواب می بینم

 

اگه تو رو دوست دارم خیلی زیاد        منو ببخش

اگه تویی اون که فقط دلم میخواد      منو ببخش

 

 

منو ببخش اگه واسه چشای تو خیلی کم ام

تو یه فرشته ای و من اگه باشم فقط یه آدم ام

 

منو ببخش اگه برات می میرم و زنده میشم 

اگه با دیوونگی هام پیش تو شرمنده میشم

 

منو ببخش اگه همش میسپارمت دست خدا

اگه پیش غریبه ها به جای "تو" میگم "شما"

 

منو ببخش،من نمی خوام تو رو به ماه نشون بدم

نشونیتو نه به شب و نه دست آسمون بدم

 

منو ببخش اگه می خوام تو رو فقط واسه خودم

ببخش اگه کم ام ولی زیاده عاشقت شدم

 

اگه تو رو دوست دارم خیلی زیاد        منو ببخش

اگه تویی اون که فقط دلم میخواد      منو ببخش