عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

نیستم بلبل که بر گلشن نظر باشد مرا... "صائب تبریزی"


نیستم بلبل که بر گلشن نظر باشد مرا

باغهای دلگشا در زیر پر باشد مرا


سرمهٔ خاموشی من از سواد شهرهاست

چون جرس گلبانگ عشرت در سفر باشد مرا


باده نتواند برون بردن مرا از فکر یار

دست دایم چون سبو در زیر سر باشد مرا


در محیط رحمت حق، چون حباب شوخ‌چشم

بادبان کشتی از دامان تر باشد مرا


منزل آسایش من محو در خود گشتن است

گردبادی می‌تواند راهبر باشد مرا


از گرانسنگی نمی‌جنبم ز جای خویشتن

تیغ اگر چون کوه بر بالای سر باشد مرا


می‌گذارم دست خود را چون صدف بر روی هم

قطرهٔ آبی اگر همچون گهر باشد مرا

 


 

 

 

 

مُردن تدریجی... " محمد فرخی یزدی "

 

شب چو در بستم و مست از می نابش کردم

ماه اگر حلقه به در کوفت ... جوابش کردم !

 

دیدی آن تُرک ختا دشمن جان بود مرا ؟

گر چه عمری به خطا دوست خطابش کردم ...

 

منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم

آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم

 

شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع

آتشی در دلش افکندم و آبش کردم

 

غرق خون بود و نمی مُرد ز حسرت فرهاد

خواندم افسانه شیرین و ... به خوابش کردم

 

دل که خونابه غم بود و جگرگوشه درد

بر سر آتش جور تو کبابش کردم

 

زندگی کردن من مُردن تدریجی بود

آن چه جان کند تنم ، عمر حسابش کردم ...