عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

شب را نوشیده ام... "سهراب سپهری"


شب را نوشیده ام
و بر این شاخه های شکسته می گریم
مرا تنها گذار
مرا با رنج بودن تنها گذار

مگذار خواب وجودم را پرپر کنم
مگذار از بالش تاریک تنهایی سر بر دارم
و به دامن بی تار و پود رؤیا ها بیاویزم

سپیدی های فریب
روی ستون های بی سایه رجز می خوانند
طلسم شکسته ی خوابم را بنگر
بیهوده به زنجیر مروارید چشمم آویخته

او را بگو
تپش جهنمی مست
او را بگو : نسیم سیاه چشمانت را نوشیده ام
نوشیده ام که پیوسته بی آرامم
جهنم سر گردان
مرا تنها گذار

عمارت دل ما هم خراب از آب در آمد... "سعید بیابانکی"



چو تاک اشک فشاندی شراب از آب در آمد

عرق به گونه نشاندی گلاب از آب در آمد


هزار خوشه ی خوشرنگ و ناب در خم خامی

به قصد خیر فشردیم و آب از آب در آمد


کنون که رحل اقامت در این سرای فکندی

عمارت دل ما هم خراب از آب در آمد


به زیر سایه مضمون گیسوان سیاهت

هرآنچه شعر سرودیم ناب از آب در آمد


تمام عمر سرودیم در هوای تهمتن

دریغ و درد که افراسیاب از آب در آمد!


ماتریس متقارن ادبی... "؟"

 

از چهره   افروخته    گل را      مشکن

افروخته   رخ مرو     تودگر      به چمن

گل را      تو دگر    مکن خجل  ای مه من

مشکن   به چمن   ای مه من  قدر سخن

زندگی زیباست... "مهدی سهیلی"



« زندگی » زیباست، کو چشمی که « زیبائی » به بیند ؟

کو « دل آگاهی » که در « هستی » دلارائی به بیند ؟

 

صبحا « تاج طلا » را بر ستیغ کوه، یابد

شب « گل الماس » را بر سقف مینائی به بیند

 

ریخت ساقی باه های گونه گون در جام هستی

غافل آنکو « سکر » را در باده پیمائی به بیند

 

شکوه ها از بخت دارد « بی خدا » در « بیکسی ها »

شادمان آنکو « خدا » را وقت « تنهائی » به بیند

 

« زشت بینان » را بگو در « دیده » خود عیب جویند

« زندگی » زیباست کو چشمی که « زیبائی » به بیند ؟

 


غمم دریا دلم تنهاست... "فریدون مشیری"


به پیش روی من تا چشم یاری میکند دریاست
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست
در این ساحل که من افتاده ام خاموش
غمم دریا دلم تنهاست

وجودم
بسته در زنجیر خونین تعلق هاست
خروش موج با من می کند نجوا
که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت

 مرا آن دل که بر دریا زنم نیست
ز پا این بند خونین برکنم نیست
امید آنکه جان خسته ام را
به آن نادیده ساحل افکنم نیست