عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

ماه من... "وحشی بافقی"

 

 

ماه من گفتم که با من مهربان باشد نبود

مرهم جان من آزرده جان باشد نبود

 

از میان بی موجبی خنجر به خون من کشید

اینکه اندک گفتگویی در میان باشد نبود

 

بر دلم صد کوه غم از سرگرانیهای او

بود اما اینکه بر خاطر گران باشد نبود

 

خاطر هرکس ازو می شد به نوعی شادمان

شادمان گشتم که با من همچنان باشد نبود

 

وحشی از بی لطفی او صد شکایت داشتم

پش او گفتم که یارای زبان باشد نبود

 


شب... "حسین منزوی"

شب قدری که دمی پیش تو ماندم خوش بود

کامی از عمر که همراه تو  راندم خوش بود

 

در خیالم که نه پرهیز و نه پروای تو داشت

بوسه ها کز لب نوش تو ستاندم خوش بود

 

و آن همه گل که نسیمانه به شکرانه ی تو

چیدم از باغ دل و بر تو فشاندم خوش بود

 

به چمنزار غزل با نی سحر آور خود

وقتی آن چشم غزالانه چراندم خوش بود

 

من چنان محو سخن گفتن گرمت بودم

که تو از هر چه که دم می زدی آن دم خوش بود

 

فالی از دفتر حافظ که برای دل تو

زدم و آن غزل ناب که خواندم خوش بود

 

گر چه با ساعت من ثانیه ها بیش نبود

ساعتی را که کنارت گذراندم خوش بود

 


رمیدیم... "وحشی بافقی"

                                                     

 ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم

 

امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم

 

دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند

 

از گوشه‌ی بامی که پریدیم ، پریدیم

 

رم دادن صید خود از آغاز غلط بود

 

حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم