عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم... "سعدی"

 

 

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

 

به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم

به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم

 

به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم

نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم

 

به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم

ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم

 

حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم

جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم

 

می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان

مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم

 

هزار بادیه سهلست با وجود تو رفتن

و گر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم

 


گل به دیدارِ پیمبر رفته‌ست... "‏جویا_معروفی"

باد از تردی گلبرگ خبر دارد؟ نه

باد از غصه‌ی گل بیم و حذر دارد؟ نه

 

مرگ بر باد که در قامتِ مرگ آمد و رفت

غنچه را پرپر کرد

غم مرا از بر کرد

 

ماجرا چیست؟

چه بر آن گلِ پرپر رفته‌ست؟

 

گل حسین است، حسین

چه عظیم است عروجش تا عرش

گل به دیدارِ پیمبر رفته‌ست...

 

"

زندگی نامه حسن خسروی...

"حسن دهلوی"

 

حسن  دهلوی - سعدی هندوستان - از شاعران بزرگ پارسی گوی هندوستان در قرن هفتم و هشتم هجری و در علو مقام هم طراز امیر خسرو دهلوی و هم عصر و دوست و معاشر و مصاحب اوست و تخلص وی در اشعار حسن بوده است.


 تولد او باید در میانه قرن هفتم ، یعنی در یکی از سال های 649 و 650 هجری باشد.

خواجه حسن در سال 737 یا 738 ه.ق در گذشت و نزدیک دولت آباد در جوار گور عده ای از مشایخ چشت به خاک سپرده شد .

در این دوره بود که بر اثر حمله مغول عده کثیری ار دانشمندان و عالمان دین و صوفیان و ادبیان و شاعران ایرانی نژاد به شمال هندوستان پناهنده شدندو در غالب شهرهای آباد آن نواحی سکونت گزیدند.

 

زندگی نامه حسن دهلوی:

این گروه و فرزندان و نوادگان انان ، ناشران واقعی زبان و ادب فارسی و فرهنگ اسلامی در هند به وجود آوردند . در چنین دوره درخشانی از عهد استیلای ادب و فرهنگ ایرانی در هندوستان است که دوشاعر جلیل القدر مانند امیر حسن دهلوی و امیر خسرو دهلوی پرورش یافتند، دیرگاهی را با هم به دوستی و مصادقت گذراندندو هر دو آثار ارزنده ای از خود به یادگار گذاردند.

 

گرایش امیر حسن دهلوی به تصوف و به خدمت نظام الدین اولیا در سن کهولت او انجام گرفت و بعید نیست که این گرایش و آشنائی بر اثر دوستی بین حسن و خسرو صورت پذیرفته باشد زیرا خسرو از بدایت حال خود بنابر سیرت پدر و برادر بزرگ خویش با صوفیان آمد و شد داشت.

 

آثار آشنایی حسن با صوفیان و گرایش به اعتقادات ایشان در غزل ها و مثنوی های او مشهود است خدمات درباری حسن دهلوی مدتی پیش از آشنائی او با خسرو آغاز شد و پس از آشنایی دیرگاه با یکدیگر در خدمات درباری اشتراک داشتند.

 

مجموع اشعار دیوان امیر حسن دهلوی متجاوز از نه هزار بیت و شامل  قصاید ، غزلیات ، ترجیعت ، ترکیبات ، رباعیات و مثنوی است.

 

از بدایع کارهای حسن یکی این است که بعضی از مدایح خود را به صورت مثنوی های کوتاه در بحرهای مختلف ساخته است / پاره ای از مثنوی های او نیز حکایت منفرد یا مطلی است به مناسبت وقایع خاص از قبیل ولادت ها ، عمارت های نو و نظایر آن ها . از میان مثنوی های وی منظومه ایست که شاعر آن را عشق نامه نامیده و به موضوع آن داستان عشق جوانی است از هندوان به دختری و مردن آن دختر و سوزاندن او به مذهب هندوی و سوختن عاشق بر موافقت معشوق درباره نام این منظومه شاعر گفته :

 

محبت لوح بود و عشق خامه        از آن نامش نهادم عشق نامه

 

بنابر اشاره ای که شاعر در ابیات ذیل آورده این داستان در میان مردم بر سر زبان ها بوده است.

 

نه از خود کرده ام این افسانه منظوم        که مشهور است این قصه در این بوم

اگر گویی که این گفتن چرا بود              بیان عشق بی دینان خطا بود

بیان عشق کار هر زبان نیست              چون قائل زنده دل باشد زیان نیست

 



امیر حسن بعد از دوست خود - امیر خسرو دهلوی - بزرگترین شاعر هندوستان در قرن هفتم و هشتم و یکی از شاعران خوب فارسی زبان است.وی اگر چه قصاید متعددی به استقبال از سخنگویان پیش از خود دارد ولی اهمیت و شهرتش در غزل سرایی است . غزلهای او حاوی مضمون های باریک بسیاری است در الفاظ ساده روان و او در این شیوه پیرو سعدی است و خود به این امر اقرار دارد.

 

از نظم نو شد دیباچه عشق آری                جلد سخنش دارد شیرازه شیرازی

حسن گلی ز گلستان سعدی اورده است        که اهل معنی و گلچین آن گلستانند

اگر بنوشی دردی از خمخانه درد ای حسن   داد که اهل معنی گلچین آن گلستانند

 

و شاید به علت همین پیروی است که او را سعدی هندوستان لقب داده اند  جامی در بهارستان گفته است :

 

خواجه حسن را در غزل طرز خاص است اکثر قافیه ها تنگ و ردیفهای غریب اختیار نموده لاجرم از اجتماع انها شعر وی اگر چه در بادی الرای آسان می نماید اما در گفتن دشوار است بنابر این اشعار وی را سهل ممتنع گفته اند.

 

چندین چه ناز آموختی آن غمزه غمار را               دل بردی و جان سوختی حدیست آخر ناز را

هرچند هندوی توام چون چون دزدم از لعلت شکر/درهر کمین بنشانده ای ترکان تیرانداز را

هرگز نپرسد از کسی کعبه نشینان را نشان        مستی که قبله کند چون وی بتی طناز را

غالب نیاید عقل من بر عشق مه رویان بلی          حد کبوتر کی بود کو صید گیرد باز را

سبحه چه در دستم دهی خرقه چه در پیشم نهی/با زاهدان نسبت مکن این پیر شاهد باز را

سازی بود که مدعی کردی ازین مجلس برون        با تو بهم آتش زنم این مجلس بی ساز را

ای که می پرسی نشان عشق چیست ؟... "مجتبی کاشانی"

ای که می پرسی نشان عشق چیست ؟

عشق چیزی جز ظهور مهر نیست

 

عشق یعنی مشکلی اسان کنی

دردی از در مانده ای درمان کنی

 

در میان این همه غوغا و شر

عشق یعنی کاهش رنج بشر

 

عشق یعنی گل به جای خار باش

پل به جای این همه دیوار باش

 

عشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر

واگذاری اب را ، بر تشنه تر

 

عشق یعنی دشت گل کاری شده

در کویری چشمه ای جاری شده

 

عشق یعنی ترش را شیرین کنی

عشق یعنی نیش را نوشین کنی

 

هر کجا عشق اید و ساکن شود

هر چه نا ممکن بود ، ممکن شود

 

عشق یعنی شور هستی در کلام

عشق یعنی شعر مستی جاودان