عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

دست بردار از سرم ای عشق... "سعید ایران نژاد"

 

 

تازه می فهمم که یوسف، چاه را با جان خرید

من که روزی چشم، بر دست برادر داشتم !

دست بردار از سرم ای عشق... پابندم مکن!

راحتم بگذار ! من دست از دلم برداشتم ...

پیشکش به پدرم... "غلامرضا طریقی"


 

هی می روم که « می» بخرم گریه می کند

من عاشقم ولی پدرم گریه می کند

 

من عاشقم ولی پدرم تا دمی که من

از پیچ کوچه می گذرم گریه می کند

 

مادر ولی همیشه مرا شیر می کند

مادر همیشه پشت سرم گریه می کند

 

پز می دهد که عاقلم اما به قصد نذر

هر روز در هزار حرم گریه می کند

 

می می خورم که پیش خودم کم نیاورم

اما همیشه بیشترم گریه می کند

 

آنقدر می خورم که به جویی می افتم و

احساس می کنم جگرم گریه می کند

 

آنقدر که زبان.... که سرم.... گیج می رود

با گوش کور.... چشم کرم.... گریه می کند

 

می افتم و تلو به تلو.... صبح در اتاق

بیدار می شوم .... پدرم گریه می کند.

 

 


از کتاب گزینه ی غزل

انتشارات فصل پنجم

زندگی نامه قاسم انوار...

                                          "قاسم انوار"


 

 

سید معین‌الدین علی پسر نصیر پسر هارون پسر ابوالقاسم حسینی قاسمی انواری تبریزی معروف به قاسم انوار، از شاعران ایرانی است.

 

اشعار قاسم انوار شامل بر تعدادی غزل، قطعه، رباعی و چند مثنوی‌است. مثنوی‌های او انیس‌العارفین و صدمقام نام دارد که در بیان اصطلاحات عرفان و تصوف سروده شده‌اند. وی در شعر بیشتر قاسم و قاسمی و گاهی قاسم انوار تخلص کرده‌است. آثار نثر او به فارسی ساده تحریر شده‌اند؛ مهم‌ترین این آثار رساله در بیان علم، و رسالة سؤال و جواب است. وی به زبان‌های فارسی، ترکی و گیلکی شعر سروده‌است.

 

وی در سال ۷۵۷ هجری قمری در سراب تبریز به دنیا آمد. او از پیروان خاندان صفی‌الدین اردبیلی بود. معین‌الدین در شعر قاسمی یا قاسم تخلص می‌ِکرد و یکی از پسران شیخ صفی‌الدین به اسم صدرالدین موسی به او لقب قاسم‌الأنوار را بخشید.

 

قاسم بعدها شاگردی سید محمد میرمخدوم را که از مدینه به نیشابور آمده بود، نمود. سید قاسم بعد از آن‌که مدتی در آذربایجان بود، در جوانی به گیلان رفت و زبان گیلکی آموخت و آن را در قسمتی از اشعار خود به کار برد و در همین دوران جوانی از آذربایجان به خراسان سفر کرد و مدت‌ها در هرات اقامت کرد؛ تا آن که در سال ۸۳۰ به سبب تهمت ارتباط با احمد لر، قاتل شاهرخ میرزا، مجبور به ترک هرات شد.

 

در این زمان سید قاسم در سمرقند سکونت گزید و سپس به خرگرد جام رفت. در جام، سید قاسم خانقاهی ترتیب داد. قاسم در سال ۸۳۷ هجری قمری در سن هشتادسالگی مُرد و در باغ خانقاهش در روستای لنگر تربت جام به خاک سپرده شد. امیرعلیشیر نوایی دستور داد بر قبر او بقعه‌ای بسازند؛ وی همچنین به مردم و به صوفیان اجازه داد که از قبر قاسم انوار دیدن کنند.

 

آثار انوار:

- دیوان اشعار؛ دیوان شاه قاسم انوار با مقابله بیش از هشت نسخه به تصحیح دکتر حسن نصیری جامی به انضمام کتاب بررسی احوال و اشعار شاه قاسم انوار از سوی نشر مولی منتشر گردیده است.

 

 

-مثنوی انیس العارفین؛ این مثنوی به انضمام پنج رساله انوار (حورائیه، مقامات العارفین، بیان علم، سؤال و جواب، بیان واقعه) به تصحیح و توضیح دکتر حسن نصیری جامی از سوی نشر مولی منتشر گردیده است.

 

 

-رساله حورائیه، رساله مقامات العارفین ، رساله بیان علم ، رساله سوال و جواب ، رساله بیان واقعه.

( این رساله ها به انضمام مثنوی انیس العارفین تصحیح و منتشر گردیده است.)

 

منابع:

            مجموعه‌ای از گفتاوردهای مربوط به قاسم انوار در ویکی‌گفتاورد موجود است.

ذبیح‌الله صفا. تاریخ ادبیات در ایران. چاپ سوم. تهران: ابن‌سینا، ۱۳۴۲. ۴۴۸.

کلیات قاسم انوار. سعید نفیسی. تهران: انتشارات کتابخانه سینایی، ۱۳۳۷.

زندگی نامه اوحدی مراغه ای...

اوحدی مراغه‌ای:

 

 

 

رکن‌الدین اوحدی مراغه‌ای (۶۷۳ - ۱۵ رمضان ۷۳۸ قمری) عارف و شاعر پارسی‌گوی ایران

در قرن هشتم هجری و اهل مراغه است.

 

محتویات :

 

۱ زندگی‌نامه

۱.۱ مذهب

۲ آثار و اشعار

۲.۱ اشعار به فهلوی

۳ آرامگاه

۳.۱ موزهٔ اوحدی

۴ منابع

 

زندگی‌نامه:

او در شهرستان مراغه زاده شد، پدرش از اهالی اصفهان بود و خود او نیز مدتی در اصفهان اقامت داشت و بنابراین نامش اوحدی اصفهانی نیز ذکر شده است. اوحدی معاصر ایلخان مغول سلطان ابوسعید بود

و آرامگاه او در مراغه است. هم اکنون یک موزه دائمی در مقبره اوحدی در مراغه دایر می‌باشد.

 

 

مذهب:

دانشنامهٔ بزرگ اسلامی در پیرامون مذهب او چنین آورده‌است :

 

دربارة مذهب اوحدی مطلبی به صراحت بیان نشده است، ولی در دیوان او اشاراتی هست

که از اعتقاد وی به تشیع حکایت می‌کند. از جمله: چندین‌بار از امام علی(ع)، امام حسین(ع)،

 امام رضا(ع) و حضرت مهدی (ع)، یاد کرده است...

 

با این حال سعید نفیسی، با تکیه بر اشارات شاعر به خلفای راشدین و «چهار یار»

خواندن آن‌ها و اشارهٔ او به «شافعی»، در نهایت اینگونه استدلال می‌کند که او

می‌تواند شافعی بوده‌باشد.

 

آثار و اشعار:

اشعار اوحدی مراغه‌ای از ابتدا موردتوجه بوده و تعداد آنها به ۱۴٫۷۲۹ بیت می‌رسد.

 از آثار اوحدی دست‌نویس‌های بسیاری به جا مانده است.

 

دیوان: که شامل قصاید، غزلیات، ترکیبات، ترجیعات و رباعیات است.

جام جم: که شامل مثنوی‌های اوحدی است.

منطق العشاق، (یا ده نامه، محبت‌نامه): شامل نامه‌هایی عاشقانه که میان عاشق

 و معشوق رد و بدل می‌شده‌است.

معروف است که وی تخلص خود «اوحدی» را از نام عارف معروف اوحدالدین کرمانی

{متوفی 635 ق} گرفته است.

 

اشعار به فهلوی:

اوحدی مراغه‌ای سه غزل به عنوان «زبان اصفهان» دارد که جزو فهلویات شناخته می‌شود:

 

چند بیت از غزلی به زبان اصفهان:

 

دیم تو خورد و چشم مو تر / هشکش ویکر وان خوزارو

 

واتت که سر فلا کروهینی تو ساعتی / کین آه سوته دل بهر چه تو وات ایستاده بو

 

آرامگاه:

رکن الدین ابولحسن مراغی مشهور به اوحدی مراغه‌ای عارف و شاعر پارسی‌گوی نامدار

صاحب مثنوی معروف جام جم است که آرامگاهش در میان باغ سرسبزی واقع شده‌است.

سنگ قبر اوحدی از سنگ کبود درست شده‌است. بر دیوار شمالی و جنوبی آن نام اوحدی

و تاریخ فوت که ۷۳۸ ه.ق است حک شده‌است. در سال ۱۳۵۲ از سوی انجمن آثار ملی ایران

بنای جدیدی بر روی قبر مزبور احداث شده و سنگ مقبره قبلی را به موزه آرامگاه انتقال دادند.

 

 

موزهٔ اوحدی:

در کنار مقبره اوحدی، موزه اوحدی واقع گردیده‌است. این موزه به علت اینکه شهر مراغه

در دوره ایلخانیان مغول مقر حکومتی و پایتخت آنان بوده‌است، عنوان موزه تخصصی ایلخانی

را به خود اختصاص داده‌است. اشیاء موجود در این موزه شامل ظروف سفالی، سکه، کتابت،

ظروف مفروغی، شیشه که کتیبه‌های باقی‌مانده از رصد خانه و سنگ قبور مربوط به

دوران اسلامی است.

 

در بندِ غم عشـق تو، بسیار کسانند         تنها نه منم خود، که دراین غصّه بسانند

در خاک به امید تو،خلقی است نشسته   یک روز برون آی و ببین تا به چه سانند

عُشـّاق تو در پیش گرفتند، بیابان            کآن طایفه، ده را پس ازاین هیچ کسانند

کو مَحرم رازی، که اسیران محبّت            حالی بنویسند و سلامی برسانند

با محتسب شـهر بگویید، که امشب          دستار نگهدار، که بیرون عسسانند!

ای دانه دُر، عشق تو دریاست ولیکن        افسوس! که نزدیک کنار تو خسانند

شاید که ز مصرت، به هوس مرد بیاید       خود مردم این شـهر، مگر بی هوسانند؟

با جـُور رقیبان، ز ِ لبت کام که یابد؟           من تَرک بگُفتم، که عسل را مگسانند!

ای اوحدی از لاشـه تنگ تو، چه خیزد؟      کآندر طلب او هـمه، تازی فرسانند

افسوس که در پای تو این تند سواران      بسیار دویدند و همان بازپسانند!

 

منابع:

نشان درگاه -  درگاه ادبیات فارسی

«اوحدی مراغه‌ای» (فارسی). دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. بازبینی‌شده

در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۸.

AWḤADĪ MARĀḠAʾĪ in Encyclopædia Iranica by Dj. Khaleghi-Motlagh.  ]

۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ ۲٫۵ «اوحدی مراغه‌ای» (فارسی).

 دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. بازبینی‌شده در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۸.

«اوحدی مراغه‌ای» (فارسی). دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. بازبینی‌شده

در ۱4 اردیبهشت ۱۳۸۸.

Fahlaviyat in Encyclopædia Iranica by Dr. Ah

از هر طرفی چهره گشایی که منم... "قاسم انوار"


از هر طرفی چهره گشایی که منم

در هر صفتی جلوه گرآیی که منم

 

با این همه گه گاه غلط می‌افتم

نادان کس و بله روستایی که منم

 

 

                       ***

 

نمی‌توان خبر داد از حقیقت دوست

ولی بر روی حقیقت حقیقت همه اوست

 

از مسجد و میخانه و ز کعبه و بتخانه

مقصود خدا عشق است باقی همه افسانه

 

 

                     ***

 

در ملک عاشقی که دو عالم طفیل اوست

آن کس قدم گذاشت که اول ز سر گذشت

 

 

                     ***

 

قضا شخصی است پنج انگشت دارد

چوخواهد از کسی کامی برآرد

 

دو بر چشمش نهد وآنگه دو بر گوش

یکی بر لب نهد گوید که خاموش

 

 

                     ***

 

از افق مکرمت صبح سعادت دمید

محو مجازات شد شاه حقیقت رسید

 

راه به وحدت نبرد هر که نشد در طلب

جمله ذرات را از دل و از جان برید

 

در حرم وصل دوست زنده دلی راه یافت

کز همه خلق جهان بار ملامت کشید

 

وصلت الله یافت قاسم و ناگاه یافت

زانکه به شمشیر لا از همه عالم برید

 

زندگی نامه خواجوی کرمانی...

                                خواجوی کرمانی

 


مجسمه خواجوی کرمانی در کنار دروازه قران شیراز

نام اصلی

کمال‌الدین ابوالعطاء محمودبن علی‌بن محمود

زمینهٔ کاری

شعر، عرفان، ریاضیات و طب

زادروز

۶۸۹  قمری
کرمان

مرگ

۷۵۲  قمری 
شیراز

ملیت

Description: https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/c/ca/Flag_of_Iran.svg/23px-Flag_of_Iran.svg.png ایرانی

جایگاه خاکسپاری

تنگ الله اکبر شیراز

در زمان حکومت

اییلخانان

نام های 
دیگر

کمال الدین محمود

لقب

نخل‌بند شاعران

سبک نوشتاری

سبک عراقی

دیوان سروده‌ها

دیوان، خمسه خواجوی کرمانی و تعدادی آثار منثور

تخلص

خواجو

اثرگذاشته بر

حافظ

 

کمال‌الدین ابوالعطاء محمودبن علی‌بن محمود، معروف به «خواجوی کرمانی» (زاده: ۶۸۹ ه. ق. در کرمان - درگذشت: ۷۵۲ ه. ق. در شیراز) یکی از شاعران بزرگ نیمهٔ اول قرن هشتم است. آرامگاه خواجو در تنگ الله اکبر شیراز است. وی از شاعران عهد مغول است و اشعاری در مدح سلاطین منطقه فارس در کارنامهٔ خود دارد.

محتویات

 

۱زندگینامه

۲عقاید و اندیشه‌ها

۳آثار

۴جستارهای وابسته

۵اشعار

۶پانویس

۷منابع

زندگینامه:

خواجوی کرمانی که به نخل‌بند شاعران نیز شهرت دارد. در اواخر سدهٔ هفتم هجری در کرمان زاده شد. زمان زایش او را به اختلاف بین ۶۶۹ - ۶۸۹ هجری ثبت کرده‌اند او در دوران جوانی خود جدا از کسب دانش‌های معمول روزگار مسافرت را نیز پیشه نموده و بازدیدهایی از مناطق اصفهان، آذربایجان، شام، ری، عراقو مصر نیز داشته‌است و پس از بازگشت از این سفرهای طولانی در شیراز اقامت گزید. او لقب‌هایی مانند خلاق المعانی و ملک الفضلا نیز داشته است. او در نیمهٔ سدهٔ هشتم هجری در شهر شیراز درگذشت و در تنگ الله اکبر این شهر نزدیک رکناباد به خاک سپرده شد.

 

عقاید و اندیشه‌ها:

شعر خواجوی کرمانی شعری عرفانی است. مضامین عرفانی در غزلیات وی صریحاً بیان می‌شود امّا در این اشعار که بر شاعران بعدی خود مانند حافظتأثیرگذار هم بوده مبارزه با زهد و ریا و بی‌اعتباری دنیا و مافیها از موارد قابل ذکر است. او در شعر به سبک سنایی غزل‌سرایی می کرده و در مثنوی نیز سعی داشته به تقلید از فردوسی حماسه‌سرایی داشته باشد. خواجو را وابسته به سلسلهٔ مرشدیه می‌دانند. او را در ریاضیات طب و هیئت نیز صاحب نظر می‌دانند. طنز و هزل و انتقادات اجتماعی از شرایط ادیان در آن روزگار در اشعار خواجو متداول است.  او در قصیده، مثنوی، و غزل طبعی توانا داشته، به طوری که گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجو و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است. خواجو از حیث عقیدتی شیعه دوازده امامی است و خودش در اشعارش خود را «مادح آل حیدر» یعنی ستایشگر اهل بیت نبی می‌داند. وی صدها بیت شعر در مدح دوازده امام دارد.

 

آثار: 

از خواجوی کرمانی آثار زیادی بجای مانده است که مضامین و محتوای آنها عموماً متفاوت می‌باشند. بیشتر این آثار منظوم هستند.

دیوان؛ شامل غزل، قصیده، مسمط، ترکیب‌بند، ترجیع‌بند، رباعی، قطعه و مستزاد که برروی هم به دو بخش صنایع‌الکمال و بدایع‌الجمال تقسیم می‌شود.

پنج مثنوی؛ در وزن‌های گوناگون با این نام‌ها:

همای و همایون، گل و نوروز، روضةالانوار، کمال‌نامه و گوهرنامه. این پنج مثنوی بر روی هم خمسهٔ خواجو را تشکیل می‌دهد. سال‌ها بعد گویندهٔ ناشناس و پرسخنی منظومهٔ همای و همایون خواجو را با تبدیل و تغییر و حذف اسامی و افزودن افسانه‌هایی، منظومهٔ سام‌نامه را پدید آورده‌است.[۲] آثار منثور خواجوی کرمانی رساله‌های چهارگانه‌ای است، با نثری مسجّع و مصنوع، و بسیار بیش از شعر او آراسته به آیات قرآنی. رسایل چهارگانهٔ خواجو بدین ترتیب‌اند: ۱) سراجیّه ۲) شمس و سحاب ۳) شمع و شمشیر ۴) نمد و بوریا

 

جستارهای وابسته:

حافظ

آرامگاه خواجوی کرمانی

فهرست مشاهیر استان کرمان

 

اشعار:

زتو با تو راز گویم به زبان بی زبانی

به تو از تو راه جویم به نشان بی‌نشانی

چه شوی ز دیده پنهان که چو روز می‌نماید

رخ همچو آفتابت، ز نقاب آسمانی

تو چه معنی لطیفی که مجرد از دلیلی

تو چه آیت شریفی که منزه از بیانی

ز تو دیده چون بدوزم که تویی چراغ دیده

ز تو کی کناره گیرم که تو در میان جانی

 

پانویس:

وبسایت تبیان خنده و طنز در آثار خواجو فارسی بازدید در ۱۸ ژوئن ۲۰۱۱

سایت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی خواجوی کرمانی در آثارش، محمود عابدی

روضةالانوار، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: محمود عابدی، انتشارات میراث مکتوب، چاپ اوّل، تهران ۱۳۸۷ (مقدمه: صفحهٔ سی‌وهفت)

 

منابع:

معین، محمد، فرهنگ فارسی، انتشارات امیرکبیر، جلد پنج

جباری، رحمت اله، داستان همای و همایون، نشر حریر ۱۳۸۸تهران

دیوان حافظ با ترجمه و شرح اردو توسط عبادالله اختر، پیشگفتار از دکتر محمّد ریاض خان، ناشران: مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان - اسلام‌آباد، و مؤسسهٔ الکتاب گنج بخش رود - لاهور، ۱۳۹۹ هجری / ۱۹۷۹م

حافظ نامه، شرح الفاظ، اعلام، مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ، نوشتهٔ بهاءالدّین خرّمشاهی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۳

 

زندگی نامه نظامی گنجوی...




نظامی گنجه‌ای (گنجوی)، جمال‌الدین ابومحمّد الیاس بن یوسف بن زکی متخلص به نظامی (زادهٔ ۵۳۵ در گنجه - درگذشتهٔ ۶۰۷–۶۱۲) شاعر و داستان‌سرای ایران‌زمین ، ایرانی‌تبار و پارسی‌گوی حوزه تمدن ایرانی در قرن ششم هجری (دوازدهم میلادی)، که به‌عنوان پیشوای داستان‌سرایی در ادب فارسی شناخته شده‌است.

زندگی:

از زندگانی نظامی اطلاعات دقیق در دست نیست و در بارهٔ سال تولد و وفات او نقل‌های تذکره‌نویسان مختلف است. آنچه مسلم در شهر گنجه می‌زیست و در همین شهر وفات یافت.

ولی در مورداصالت این شاعر نامی مطلبی که به آن کمتر اشاره شده است، این است که او ایرانی واصالتاً اهل شهر تفرش، روستای طا (تا) می‌باشد. چنان‌که خود ایشان نیز به این مورد اشاره نموده‌اند. یکی از دلایل تفرشی بودن نظامی این دو بیت از اقبالنامه ص (۲۹):

چو دُر گرچه در بحر گنجه گممولی از قهستان شهر قمم
به تفرش دهی هست «تا»(طا) نام اونظامی از آنجا شده نام‌جو


در برخی از نسخه‌های اسکندرنامه، این دو بیت نیز آمده‌است.

وی خیلی زود یتیم شد و از ابتدا توسط دایی مادرش بزرگ شد و تحت حمایت وی تحصل نمود. مادر او از اشراف کرد بوده و این بر پایهٔ یک بیت از دیباچهٔ لیلی و مجنون («گر مادر من رئیسهٔ کرد...») دانسته شده‌است، درباره زادگاه پدری او اختلاف نظر است. برخی از منابع او را از اهالی تفرش یا فراهان و برخی او را از طبقه دهقانان (ایرانیان) آران میدانند. در رابطه با پدر او، بهروز ثروتیان این بیت در لیلی و مجنون را شاهد می‌آورد («دهقان فصیح پارسی‌زاد - از حال عرب چنین کند یاد») و می‌نویسد: «دهقان فصیح پارسی‌زاد: نظامی گنجه​ای/عرب:مجنون و پدر او/یادداشت- سرآغاز بندهای لیلی و مجنون همه به توضیحی کنایی آراسته‌است و شاعر بالکنایه اشاره می‌کند که این بخش از خود اوست یا در داستان اصلی و به زبان عربی آمده‌است. بیت اول بند ۳۶ از اهمیت به‌سزایی از نظر تاریخ تحقیق در زندگی و آثار نظامی برخوردار است و آن اینکه شاعر شغل و موقعیت اجتماعی خود را که «دهقان» بوده‌است و همچنین نژاد او که خود را «پارسی زاده» می​نامد، به تصریح بیان داشته و هیچ‌گونه تردیدی در صحت بیت و مطلب نیست و با تحقیق درباره​ی دهقانان قرن ششم در آذربایجان و بررسی «پارسی» که آیا نظر او «ایرانی» است یا زبان «پارسی» و یا هر دو، گوشه​ای از حیات و موقعیت اجتماعی شاعر آشکار می‌گردد. 

پدر نظامی (یوسف) به تصریح صریح خود او در «لیلی و مجنون»، پارسی بوده‌است، چنان‌که گوید: دهقان فصیح پارسی زاد /از حال عرب چنین کند یاد. دهقان به معنی یک ایرانی اصیل و مالک زمین‌های کشاورزی ست، چنان‌که فردوسی گوید: از ایشان هر آن کس که دهگان بدند/ ز تخم و نژاد بزرگان بدند. این تعبیر دهگان، بعدها از باب اطلاق جزء به کلّ به همهٔ ایرانیان اطلاق شده است؛ در عین حال، واژهٔ دهقان به معنی «تاریخ‌نگار» هم به کار رفته‌است، چنان‌که تعبیر نظامی که دهقان را به صفت «فصیح» متصف می‌کند، به همین معنی اخیر است و باز در همین معنی فردوسی هم گفته‌است: ز دهقان کنون بشنو این داستان/ که برخواند از گفتهٔ باستان. یا: سراینده دهقان موبد نژاد/ از این داستانم چنین کرد یاد. پس نظامی که خود را «دهقان فصیح پارسی زاد»، معرفی می‌کند، باید هم ایرانی نژاده و اصیل، هم تاریخ‌دان و سخنور و هم صاحب زمین‌های کشاورزی باشد. نقش دهگانان در حفاظت از فرهنگ و تاریخ ایران در عصر اسلامی و نیز در گردآوری خراج و ایصال آن به دولت مرکزی، نیز قابل ذکر است. خلاصه آن‌که خاندان نظامی در گنجه یک خاندان دهگان با آگاهی فرهنگی و تمکّن مادی بوده‌اند. یکی از قرائن این سوابق خانوادگی، آشنایی تاریخی ما با پدر نظامی «مؤید مطرزی» و عمو یا برادر یا عموزاده‌اش به نام قوامی مطرزی از پارسی‌گویان قصیده و غزل سرایآذربایجان است.

لطفعلی آذر بیگدلی نیز درمقدمه یوسف وزلیخای خود گفته‌است:

دگر سرو دیار قم نظامیکزو ملک سخن دارد تمامی
زخاک تفرش است آن گوهر پاکولی در گنجه مدفونست در خاک

شیخ بهایی نیز در اشعار خود به‌این انتساب اشاره و شهادت می‌دهد:

ز اهل تفرش است آن گوهر پاکولی در گنجه چون گنج است در خاک

وحید دستگردی معتقد است که این دو بیت شاید الحاقی باشند ولی عراقی بودن نظامی و اینکه پدر و نیاکانش اهل عراق عجم بوده​اند را مسلم می‌داند. وحید دستگردی می‌نویسد: «برای اثبات این مطلب که آیا زادبوم نظامی همان شهر گنجه‌است یا آنکه در عراق عجم متولد و در زمان کودکی با پدر به گنجه رفته، دلیلی در اشعارش نیست، ولی تقریباً تمام تذکره نویسان می​نگارند که در گنجه متولد شده‌است، اما عراقی الاصل بودن وی مسلم است. بدین دلیل که در همه جا عراق را ستایش و همواره به دیدار عراق و مسافرت بدین صوب اظهار شوق کرده‌است و از آن جمله است (مخزن الاسرار ص ۱۷۹):

گنجه گره کرده گریبان منبی​گرهی گنج عراق آن من
بانگ برآورده جهان کای غلامگتجه کدام است، نظامی کدام؟

(خسرو و شیرین ص ۳۶۱):

عراقی وار بانگ از چرخ بگذاشتبه آهنگ عراق این بانگ برداشت

شرفنامه (ص ۵۳)

عراق دل افروز باد ارجمندکه آوازه​ی فضل از او شد بلند

لذا با توجه به شهادت لطفعلی آذر بیگدلی و شیخ بهایی و دو بیت اقبالنامه می‌توان نتیجه گرفت حکیم نظامی اهل عراق عجم و از ولایات قم و تفرش است. از اشاره‌های موجود درخسرو و شیرین دانسته می‌شود که اولین همسر او، کنیزکی که دارای دربند به عنوان هدیه برایش فرستاده بود، زمانی که نظامی سرودن خسرو و شیرین را به پایان رساند و پسرشان محمد هفت سال بیشتر نداشت، از دنیا رفته بوده‌است. هرچند برخی از محققان مانند وحید دستگردی با استناد یک بیت، نام این کنیزک را آفاق دانستند، اما سعید نفیسی می‌گوید: «مرحوم وحید دستگردی ازین بیت که گوید:

سبک رو چون بت قفچاق من بودگمان افتاد خود آفاق من بود

استنباط عجیبی کرده و نام این کنیزک و همسر نظامی را «آفاق» دانسته‌است و متوجه نبوده‌است که مراد وی از «گمان افتاد خود کافاق من بود» این نیست که نامش آفاق بوده بلکه مقصود اینست که چنین باو دل بسته بوده‌است که او را همه چیز خود می‌دانسته و در نزد او جانشین همهٔ آقاق و در برابر همهٔ آقاق بوده‌است. البته در زمان ما معمول شده‌است که نام زنان را «آفاق» بگذارند اما در زمان نظامی این کلمه در نام زنان معمول نبوده و نظیر آن در جای دیگر نشده‌است و بسیار بعید می‌نماید که نام این همسر آفاق بوده باشد» (دیوان قصاید و غزلیات نظامی گنجوی، به کوشش سعید نفیسی، ۱۳۳۷، ص ۳۹۵)

جای دیگر نظامی به دو همسر دیگر خود اشاره می‌کند:

فلک پیشتر زین که آزاده بوداز آن به کنیزی مرا داده بود
همان مهر و خدمتگری پیشه داشتهمان کاردانی در اندیشه داشت
پیاده نهاده رخش ماه رافرس طرح کرده بسی شاه را
خجسته گلی خون من خورد اوبجز من نه کس در جهان مرد او
چو چشم مرا چشمهٔ نور کردز چشم منش چشم بد دور کرد
ربایندهٔ چرخ آنچنانش ربودکه گفتی که نابود هرگز نبود
بخشنودیی کان مرا بود از اوچگویم خدا باد خشنود از او
مرا طالعی طرفه هست از سخنکه چون نو کنم داستان کهن
در آن عید کان شکر افشان کنمعروسی شکر خنده قربان کنم
چو حلوای شیرین همی ساختمز حلواگری خانه پرداختم
چو بر گنج لیلی کشیدم حصاردگر گوهری کردم آنجا نثار
کنون نیز چون شد عروسی بسربه رضوان سپردم عروسی دگر
ندانم که با داغ چندین عروسچگونه کنم قصه روم و روس
به ار نارم اندوه پیشینه پیشبدین داستان خوش کنم وقت خویش

از این اشعار آشکار می‌گردد که گذشته از کنیز و همسری که هنگام نظم خسرو و شیرین از دست داده‌است، همسر دیگری از دست داده که هنگام لیلی و مجنون زنده نبوده و همسر سومی از دست او رفته که هم کنیز بوده و چنان‌که که خود گوید جز وی مرد دیگری ندیده یعنی باکره بوده‌است و هنگام نظم اقبال نامه زنده نبوده‌است. به نظر می‌رسد که از این دو همسر دیگر فرزندی نداشته‌است. در لابلای شعرهای نظامی اشاره‌هایی به دو همسر بعدی او نیز دیده می‌شود که هر دو در زمان حیات شاعر درگذشته‌اند.

نظامی از دانش‌های رایج روزگار خویش (علوم ادبی، نجوم، علوم اسلامی و زبان عرب) آگاهی وسیع داشته و این خصوصیت از شعر او به‌روشنی دانسته می‌شود. از معاصران خود باخاقانی دوستی داشت، و در مرثیهٔ او سرود:

همی گفتم که خاقانی دریغاگوی من باشددریغا من شدم آخر دریغاگوی خاقانی

نظامی همه عمر خود را در گنجه در زهد و عزلت بسر برد و تنها در ۵۸۱ سفری کوتاه به دعوت سلطان قزل ارسلان (درگذشتهٔ ۵۸۷) به سی فرسنگی گنجه رفت و از آن پادشاه عزت و حرمت دید. نظامی هرچند شاعری مدح‌پیشه نبوده، با تعدادی از فرمانروایان معاصر مربوط بوده‌است، از جمله: فخرالدین بهرامشاه پادشاه ارزنگان از دست‌نشاندگان قلج ارسلان سلطانسلجوقی روم که کتاب مخزن الاسرار را به نام او کرده‌است، اتابک شمس‌الدین محمد جهان پهلوان که منظومه خسرو و شیرین به او تقدیم شده‌است، طغرل بن ارسلان سلجوقی وقزل ارسلان بن ایلدگز که در همین منظومه از ایشان نام برده‌است، ابوالمظفر اخستان بن منوچهر شروانشاه که لیلی و مجنون را به نام او کرده‌است.

نظامی در فاصلهٔ سال‌های ۶۰۲ تا ۶۱۲ در گنجه درگذشت و آرامگاهی به او در همان شهر منسوب است.


شاعری و سبک نظامی:

نسخهٔ خطی از خمسهٔ نظامی، اثر هنرمند ایرانی کمال‌الدین بهزاد، مربوط به ۱۴۹۴ میلادی، که ماجرای معراج پیامبر اسلام را بازگو می‌کند.

نظامی از شاعرانی است که باید او را در شمار ارکان شعر فارسی و از استادان مسلم این زبان دانست. وی از آن سخنگویانی است که مانند فردوسی و سعدی توانست به ایجاد و تکمیل سبک و روشی خاص دست یابد. اگر چه داستان‌سرایی در زبان فارسی به وسیله نظامی شروع نشده لیکن تنها شاعری که تا پایان قرن ششم توانسته‌است شعر تمثیلی را به حد اعلای تکامل برساند نظامی است.

وی در انتخاب الفاظ و کلمات مناسب و ایجاد ترکیبات خاص تازه و ابداع معانی و مضامین نو و دلپسند و تصویر جزئیات بانیروی تخیل و دقت در وصف مناظر و توصیف طبیعت و اشخاص و به کار بردن تشبیهات و استعارات مطبوع و نو، در شمار کسانی است که بعد از خود نظیری نیافته‌است. 

ضمناً بنا بر عادت اهل زمان از آوردن اصطلاحات علمی و لغات و ترکیبات عربی وافر و بسیاری از اصول و مبانی حکمت و عرفان و علوم عقلی به هیچ روی ابا نکرده و به همین سبب و با توجه به دقت فراوانی که در آوردن مضامین و گنجانیدن خیالات باریک در اشعار خود داشت، سخن او گاه بسیار دشوار و پیچیده شده‌است. با این حال مهارت او در ایراد معانی مطبوع و قدرت او در تنظیم و ترتیب منظومه‌ها و داستان‌های خود باعث شد که آثار او بزودی مورد تقلید قرار گیرد. 

نظامی گرچه شاعری داستان‌سراست و بیشتر به داستان‌های عاشقانه و یا به قول خود وی به «هوسنامه» ها پرداخته‌است، ولی او شاعری است حکیم و اندیشه‌ور، آشنا با فرهنگ و تاریخ ایران، که در پس قصه‌ها و هوسنامه‌هایش نکاتی عمیق نهفته‌است، و به همین سبب است که او چند بار از خوانندگان مثنوی‌هایش خواسته‌است تا رازها و رمزهای موجود در شعر او را نیز کشف کنند، از جمله در این دو بیت در هفت پیکر:

هر چه در نظم او ز نیک و بد استهمه رمز و اشارت خرد است
هر یک افسانه‌ای جداگانهخانهٔ گنج شد نه افسانه


اشعار نظامی گنجوی با سرچشمه فرهنگ ایرانی او، ایران پیشااسلامی و پسااسلامی را وحدت می‌بخشد.


آثار نظامی:

خمسهٔ نظامی، به قلم سال ۱۵۲۴ درهرات، واقع در موزه هنرهای متروپولیتن نیویورک

اثر معروف و شاهکار بی‌مانند نظامی، خمسه یا پنج گنج است که در قلمرو داستان‌های غنایی امتیاز بسیار دارد و او را باید پیشوای این‌گونه شعر در ادب فارسی دانست. خمسه یا پنج گنج نظامی شامل پنج مثنوی است:

  • مخزن الاسرار، در بحر سریع، در حدود ۲۲۶۰ بیت مشتمل بر ۲۰ مقاله در اخلاق و مواعظ و حکمت. در حدود سال ۵۷۰ به اتمام رسیده‌است و از آن است این ابیات:
هر که تو بینی ز سپید و سیاهبر سرکاری است درین کارگاه
جغد که شوم است به افسانه دربلبل گنج است به ویرانه در
هر که درین پرده نشانیش هستدرخور تن قیمت جانیش هست
  • خسرو و شیرین، در بحر هزج مسدس مقصور و محذوف، در ۶۵۰۰ بیت، که به سال ۵۷۶ ه. ق. نظمش پایان گرفته‌است. ابیات زیر در توصیف آب‌تنی شیرین از آنجاست:
چو قصد چشمه کرد آن چشمهٔ نورفلک را آب در چشم آمد از دور
سهیل از شعر شکرگون برآوردنفیر از شعری گردون برآورد
پرندی آسمان‌گون بر میان زدشد اندر آب و آتش در جهان زد
  • لیلی و مجنون، در بحر هزج مسدس اخرب مقبوض مقصور و محذوف، در ۴۷۰۰ بیت. نظم این مثنوی به سال ۵۸۸ هجری به پایان رسیده‌است و از آنجاست:
مجنون چو حدیث عشق بشنیداول بگریست، پس بخندید
از جای چو مار حلقه برجستدر حلقهٔ زلف کعبه زد دست
می‌گفت گرفته حلقه در برکامروز منم چو حلقه بر در
  • هفت پیکر (که آن را بهرام‌نامه و هفت گنبد نیز خوانده‌اند)، در بحر خفیف مسدس مخبون مقصور و محذوف، در ۵۱۳۶ بیت، در سرگذشت افسانه‌ای بهرام گور. از آن منظومه‌است در وصف ایران:
همه عالم تن است و ایران دلنیست گوینده زین قیاس خجل
چونکه ایران دل زمین باشددل ز تن به بود یقین باشد
مینگیز فتنه میفروز کینخرابی میاور در ایران زمین
تو را ملکی آسوده بی داغ و رنجمکن ناسپاسی در آن مال و گنج
  • اسکندرنامه، در بحر متقارب مثمن مقصور و محذوف، در ۱۰۵۰۰ بیت، مشتمل بر دو بخش شرفنامه و اقبالنامه که در حوالی سال ۶۰۰ به اتمام رسیده‌است؛ و از آنجاست این ابیات در مرگ دارا:
سکندر چو دانست کآن ابلهاندلیرند بر خون شاهنشهان
پشیمان شد از کرده پیمان خویشکه برخاستش عصمت از جان خویش
چو در موکب قلب دارا رسیدز موکب روان هیچ‌کس را ندید
تن مرزبان دید در خاک و خونکلاه کیانی شده سرنگون