عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

روز مبادا... "قیصر امین پور"

 


وقتی تو نیستی

نه هست‌های ما

چونان که بایدند

نه باید ها...

مثل همیشه آخر حرفم

و حرف آخرم را

با بغض می‌خورم

عمری است

لبخند‌های لاغر خود را

در دل ذخیره می‌کنم:

باشد برای روز مبادا!

اما

در صفحه‌های تقویم

روزی به نام روز مبادا نیست

آن روز هر چه باشد

روزی شبیه دیروز

روزی شبیه فردا

روزی درست مثل همین روزهای ماست

اما کسی چه می‌داند؟

شاید

امروز نیز روز مبادا باشد!

وقتی تو نیستی

نه هست‌های ما

چونانکه بایدند

نه باید ها...

هر روز بی‌تو

روز مبادا است!


زندگی... "سهراب سپهری"

 

شب آرامی بود
 می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟

مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند، و مرا برد،  به آرامش زیبای یقین

 با خودم می گفتم:
زندگی،  راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
  هیچ!!!

زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست

شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
 زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست

زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست

زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم...

 


 

 

دلی سربلند... "قیصر امین پور"


 

سرا پا اگر زرد و پژمرده‌ایم

ولی دل به پاییز نسپرده‌ایم

 

چو گلدان خالی لب پنجره

پر از خاطرات ترک خورده‌ایم

 

اگر داغ دل بود ما دیده‌ایم

اگر خون دل بود ما خورده‌ایم

 

اگر دل دلیل است آورده‌ایم

اگر داغ شرط است ما برده‌ایم

 

اگر دشنه ی دشمنان، گردنیم

اگر خنجر دوستان، گرده‌ایم

 

گواهی بخواهید: اینک گواه

همین زخم هایی که نشمرده‌ایم

 

دلی سربلند و سری سر به زیر

  از این دست عمری به سر برده‌ایم...

 


  


آسوده باش... "حسین جنتی"


آسوده باش و رنج فراوان مکش
بنشین و خط به صورتِ زندان مکش!

از در که بگذری همه دیواره است
بر میله هاش بیهده سوهان مکش!

جای تو نیست سفره ی اهل جهان
این استخوان پوچ به دندان مکش!

سروی! کمر برای شکم خم مکن
آزاده باش و زحمتِ کوهان مکش!

دل بر وفای مردم دنیا مبند
طفلِ حرامزاده به زهدان مکش!

آب بقا ز جوی سکندر مجو
عطشان بمیر و منّت حیوان مکش!

لفظِ دری به خدمت خوکان مبر
یک لحظه پای از سرِ پیمان مکش