عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

باز امشب منادی کوفه... "علی زمانیان"

باز امشب منادی کوفه، از امامی غریب می خواند

گوشه ی خانه دختری تنها، دارد اَمن یجیب می خواند

  مثل اینکه دوباره مثل قدیم،چشمِ اَز خون دل، تری دارد

این پرستار نازنین گویا،باز بیمار بستری دارد

چادر پُر غبار مادر را،سرسجاده برسرش کرده
بین سر درد امشب بابا،یاد سر درد مادرش کرده

آه در آه، چشمه در چشمه، متعجب زبان گرفته!پدر
خار درچشم، اُستخوان به گلو، درگلوم اُستخوان گرفته پدر

آه بابا به چهره ات اصلاً، زخم و درد و وَرم نمی آید
چه کنم من شکاف زخم سرت، هرچه کردم به هم نمی آید

باز سر درد داری وحالا، علت درد پیکرم شده ای
ماه «اَبرو شکسته» باباجان، چه قَدَر شکل مادرم شده ای

سرخ شد باز اَز سر این زخم،جامه تازه تنت بابا
مو به مو هم به مادرم رفته،نحوه راه رفتنت بابا

پاشو اَز جا کرامت کوفه، آنکه خرما به دوش می بردی
زود در شهر کوفه می پیچد، که شما باز هم زمین خوردی

دیشب اَز داغ تا سحر بابا، خواب دیدم وَ گریه ها کردم
اَز همان بُغچه ای که مادر داد، کَفنی باز دست و پا کردم

کاملاً در نگاه تو دیدم، مثل اینکه مسافری این بار
گر شما می روی برو اما، بهر ما فکر معجری بردار

کودکانی که نانشان دادی، روزگاری بزرگ می گردند
می نویسند نامه اَما بعد، بی وفا مثل گرگ می گردند

یا زمین دار گشته و آن روز، همه افراد خیزران کارند
یا که آهنگری شده آن جا، تیرهای سه شعبه می آرند

وای اَز مردمان بی احساس، دردهای بدون اندازه
وای اَز آن سوارکاران و نعل اسبی که می شود تازه

وای اَز دست های نامَحرم، آتش و دود و چادر و دامان
وای اَز کوچه ی یهودی ها، سنگ باران قاری قرآن



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.