ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
شب نمی جنبد از جا که مباد
آب ها آغوش آشفته کنند
با تن برهنه ماه در آب
موج ها قصه ناگفته کنند
لیک در جلوه خاموشی ها
صوت ها زندگی آغاز کنند
تا صداهای دگر برخیزند
بی صدایی را جادو شکنند
باد شوخ از دل صحرا ها مست
نرم می آید با ناز و غرور
بر کف دریا اندازد موج
بشکند بر تن مه تنگ بلور
قلعه ویران تنها و در آن
هر چه نجواست در اندیشه خواب
نه طنین بسته در او شیهه اسب
نه در او ریخته پرواز رکاب
سال ها رفته نه پیدا با او
نه خروش و نه خطاب و نه نفیر
می پزد در شب تاریک به دل
جلوه دور سواران اسیر
شب نمی جنبد از جا که مگر
خواب اختر ها سرریز شود
جیرجیرک ز صدا افتد باز
خامشی بانگ شب آویز شود
آنزمان از پی نان طایفه ای
در نشیب دره ها کوچ کند
مرده بر پشت زنی کودک و زن
بی خبر در ره شب گام زند
باز لالایی دل ها بیدار
بر لب مشتاقان ملتهب است
باز نجوای دهان ها تنها
آب باریک ته جوی شب است