عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

اشعاری از رابعه بلخی...

 

نشسته بود آن دختر دلفروز

براه و رودکی می‌رفت یک روز

 

اگر بیتی چو آبِ زر بگفتی

بسی دختر از آن بهتر بگفتی

 

بسی اشعار گفت آن روز اُستاد

که آن دختر مجاباتش فرستاد

 

ز لطف طبع آن دلداده دمساز

تعجب ماند آنجا رودکی باز

 

 

**********

 

 

خبر دهند که بارید بر سر ایّوب

ز آسمان، ملخان و سرِ همه زرّین

 

اگر ببارد زرین ملخ بر او از صبر

سزد که بارد بر من یکی مگس رویین

 

 

**********

 

مرا بعشق همی متهم کنی به حیل

چه حجت آری پیش خدای عزوجل

 

به عشقت اندر عاصی همی نیارم شد

بذنبم اندر طاغی همی شوی بمثل

 

نعیم بی تو نخواهم جحیم با تو رواست

که بی تو شکّر زهر است و با تو زهر عسل

 

بروی نیکو تکیه مکن که تا یکچند

به سنبل اندر پنهان کنند نجم زحل

 

هرآینه نه دروغ است آنچه گفت حکیم

فمن تکبر یوماً فبعد عز ذل

 

 

**********

 

دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد

بر یکی سنگین‌دل نامهربان چون خویشتن

 

تا بدانی درد عشق و داغ هجر و غم کشی

چون بهجر اندر بپیچی پس بدانی قدر من

 

 

**********

 

ز بس گل که در باغ مأوی گرفت

چمن رنگ ارتنگ مانی گرفت

 

صبا نافهٔ مشک تبت نداشت

جهان بوی مشک از چه معنی گرفت

 

مگر چشم مجنون به ابر اندر است

که گل رنگ رخسار لیلی گرفت

 

به می‌ماند اندر عقیقین قدح

سرشکی که در لاله مأوی گرفت

 

قدح گیر چندی و دنیی مگیر

که بدبخت شد آنکه دنیی گرفت

 

سر نرگس تازه از زرّ و سیم

نشان سر تاج کسری گرفت

 

چو رهبان شد اندر لباس کبود

بنفشه مگر دین ترسی گرفت

 

 

 

**********

 

 

عشق او باز اندر آوردم به بند

کوشش بسیار نامد سودمند

 

عشق دریایی کرانه ناپدید

کی توان کردن شنا ای هوشمند

 

عشق را خواهی که تا پایان بری

بس بباید ساخت با هر ناپسند

 

زشت باید دید و انگارید خوب

زهر باید خورد و انگارید قند

 

توسنی کردم ندانستم همی

کز کشیدن سخت تر گردد کمند

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.