ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ای غارت عشق تو جهانها
بر باد غم تو خان و مانها
شد بر سر کوی لاف عشقت
سرها همه در سر زبانها
در پیش جنیبت جمالت
از جسم پیاده گشته جانها
در کوکبهٔ رخ چو ماهت
صد نعل فکنده آسمانها
داند همهکس که آن چه طعنهست
دندانست بتا در این دهانها
گرچه شب سقطهٔ من هر که دید
پارهای از روز قیامت شمرد
عاقبت عافیت آموز را
گنج بزرگیست پس از رنج خرد
من که نیم دستخوش آسمان
کی برم از گردش او دستبرد
پی نبری خاصه در این حادثه
تا نشوی بر سر پی همچو کـُرد
واقعه از سر بشنو تا بپای
پای بر این راه چه باید فشرد
سوی فلک میشدم الحق نه زانک
تا بشناسم سبب صاف و درد
منزلتت گفت شوی بنگری
تا کلهیت آید از این هفت برد
خاک چو از عزم من آگاه شد
روح برو از غم هجرم بمرد
حلم مرا باز برو دل بسوخت
راه نکو عهدی و یاری سپرد
از فلکم باز عنان بازتافت
بار دگر زی کرهٔ خاک برد