ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
به انسان بودنت شک کن اگر مستضعفی دیدی،
ولی از نان امروزت به او چیزی نبخشیدی.
به انسان بودنت شک کن اگر چادر به سر داری،
ولی از زیر آن چادر به یک دیوانه خندیدی.
به انسان بودنت شک کن اگر قاری قرآنی،
ولی در درکِ آیاتش دچارِ شک و تردیدی.
به انسان بودنت شک کن اگر گفتی خدا ترسی،
ولی از ترس اموالت تمام شب نخوابیدی.
به انسان بودنت شک کن اگر هر ساله در حجّی،
ولی از حال همنوعت سوالی هم نپرسیدی.
به انسان بودنت شک کن اگر مرگِ مرا دیدی،
ولی قدرِ سَری سوزن ز جای خود نجنبیدی
نقد استاد عبادی :
غزل اگر چه امروزی است اما توکلی عارفانه در آن وجود دارد.
زیباست اگر آدم با این نگاه غزل بگوید .
"مستضعفی" در این غزل وصله ی نچسبی است نه کلمه ی
کلیدی است نه بار معتایی خاصی را می خواهد برساند و
نه قافیه قرار گرفته بنابراین این همه واژه وجود دارد
که می توان جایگزین آن کرد .
پس واژه ها را به جا استخدام کن. در کل غزلی است که
نمره ی قبولی را می گیرد اما می توانست بهتر هم باشد .