عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

تقدیر چنین می خواست... "داود اسدی"



می خواستمت امّا، تقدیر نه این می خواست
یک عمر جدا از تو،تقدیر چنین می خواست

می خواست که چون پیچک، در خلوت خود پیچم
چشمی که مرا هردم با غصّه، قرین می خواست

من بودم و یک رؤیا، یک عشق جنون آسا
عشقی که مرا چون خود، دیوانه ترین می خواست

چون خلسه ی یک مرداب، آن برکه مرا عمری
با حسرت یک دریا، همواره عجین می خواست

لبریز غزل بودم،بی عشق نیاسودم
یک سایه مرا، امّا، پیوسته حزین می خواست

یک روز جدا از عشق، روز دگرم با عشق
تقدیر مرا این سان،سرگشته ترین می خواست

 


لحظه دیدار نزدیک است... "مهدی اخوان ثالث"

بمناسبت سالگرد درگذشت مهدی اخوان ثالث 

                "خدایش بیامرزد..."

 

لحظه دیدار نزدیک است

باز من دیوانه ام، مستم

باز می لرزد،

دلم،

دستم

باز گویی در جهان دیگری هستم

های!

نخراشی به غفلت گونه ام را،

تیغ

های،

نپریشی صفای زلفکم را،

دست

و آبرویم را نریزی،

دل

ای نخورده مست

لحظه ی دیدار نزدیک است...

 


زندگی زیباست چشمی باز کن... "شهرام محمدی" (آذرخش)

زندگی زیباست چشمی باز کن

گردشی در کوچه باغ راز کن

هر که عشقش در تماشا نقش بست

عینک بدبینی خود را شکست

علت عاشق ز علت ها جداست

عشق اسطرلاب اسرار خداست

من میان جسم ها جان دیده‌ام

درد را افکنده درمان دیده ام   

دیده‌ام بر شاخه احساس ها

می تپد دل در شمیم یاس ها

زندگی موسیقی گنجشک هاست

زندگی باغ تماشای خداست

گر تو را نور یقین پیدا شود

می تواند زشت هم زیبا شود

حال من در شهر احساسم گم است

حال من عشق تمام مردم است

زندگی یعنی همین پروازها

 صبح ها , لبخندها , آوازها

ای خطوط چهره ات قرآن من‌

ای تو جان جان جان جان من

با تو اشعارم پر از تو می شود

مثنوی‌هایم همه نو می شود

حرف هایم مرده را جان می دهد

واژه‌هایم بوی باران می دهد...

 

 

 

 

 

روح برخاسته از من... "کاظم بهمنی"


نه فقط از تو اگر دل بکنم می‌میرم

سایه‌ات نیز بیفتد به تنم می‌میرم

 

بین جان من و پیراهن من فرقی نیست

هر یکی را که برایت بکنم می‌میرم

 

برق چشمان تو از دور مرا می‌گیرد

من اگر دست به زلفت بزنم می‌میرم

 

بازی ماهی و گربه است نظربازی ما

مثل یک تُنگ شبی می‌شکنم می‌میرم

 

روح برخاسته از من، ته این کوچه بایست

بیش از این دور شوی از بدنم می‌میرم

 


از تو دورم و دلم پیش توئه... "نیلوفر حسینی خواه"


از تو دورم و دلم پیش توئه 
کاش الان تو حرمت شاد بودم


کاش الان نشسته بودم توی صحن
یا دم پنجره فولاد بودم

 

از تو دورم و دلم پر می کشه
این همه راه و تا اون گلدسته


من همونم که یه عمره دلشو
به ضریح مهربونت بسته

 

 که همیشه دور تو می گردن


چی بگم از این همه دلتنگی
غصه ها بدجوری دوره م کردن

 

دیگه از عالم و آدم خسته ام
ولی تو بازم پناهم می دی


وقتی بغضم و شکستم پیشت
می دونم حال من و می دیدی

 

عطر اون حرم نمک گیرم کرد
کاش الان خیره به گنبد بودم


از تو دورم و دلم پیش توئه
کاش الان تو راه مشهد بودم...

 



میلاد امام رضا(ع) مبارک و خجسته باد

در امتداد سحر... "جویا معروفی"

 

در امتدادِ سحر می‌رسم به خانه‌ی تو

سلام بر تو و دریای بی‌کرانه‌ی تو

 

سلام بر نفسِ باد و بادبان که مرا

رسانده‌اند به مهمانیِ شبانه‌ی تو

 

چه محفلی‌ست، به مهمانیِ بهارانم

چه مجلسی‌ست، صدای من و ترانه‌ی تو

 

بریدم از همه و آمدم به دیدارت

کبوترانه نشستم به شوقِ دانه‌ی تو

 

دلم دلی‌ست که در زلفت آشیان کرده

سرم سری‌ست که جا مانده روی شانه‌ی تو

 

بیا قدم به سراپرده‌ی خودت بگذار

رواق منظرِ چشمانم آشیانه‌ی تو


دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم... "شفیعی کدکنی"

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم

این درد نهان‌سوز، نهفتن نتوانم

 

تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت

من مست چنانم که شنفتن نتوانم

 

شادم به خیال تو چو مهتاب، شبانگاه

گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم

 

چون پرتو ماه آیم و چون سایه دیوار

گامی به سر کوی تو رفتن نتوانم

 

دور از تو، من سوخته در دامن شبها

چون شمع سحر، یک مژه خفتن نتوانم  

 

فریاد ز بی‌مهریت ای گل که در این باغ

چون غنچه پاییز، شکفتن نتوانم

 

ای چشم سخنگوی، تو بشنو ز نگاهم

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم