عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

چهره خاموش خیال... "فروغ فرخزاد"

 

باز در چهره خاموش خیال

خنده زد چشم گناه آموزت

باز من ماندم و در غربت دل

حسرت بوسه هستی سوزت

 

باز من ماندم و یک مشت هوس

باز من ماندم و یک مشت امید

یاد آن پرتو سوزنده عشق

که ز چشمت به دل من تابید

 

باز در خلوت من دست خیال

صورت شاد ترا نقش نمود

بر لبانت هوس مستی ریخت

در نگاهت عطش توفان بود

 

یاد آنشب که ترا دیدم و گفت

دل من با دلت افسانه عشق

چشم من دید در آن چشم سیاه

نگهی تشنه و دیوانه عشق

 

یاد آن بوسه که هنگام وداع

بر لبم شعله حسرت افروخت

یاد آن خنده بیرنگ و خموش

که سراپای وجودم را سوخت

 

رفتی و در دل من ماند بجای

عشقی آلوده به نومیدی و درد

نگهی گمشده در پرده اشک

حسرتی یخ زده در خنده سرد

 

آه اگر باز بسویم آیی

دیگر از کف ندهم آسانت

ترسم این شعله سوزنده عشق

آخر آتش فکند برجانت...


مرا چشمیست خون افشان... "حافظ"

 

مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو               

جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو

 

غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی                  

نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو

 

هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش                      

که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو

 

رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم                   

هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو

 

روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست                   

که بر طرف سمن زارش همی‌گردد چمان ابرو

 

دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حسنی                     

که این را این چنین چشم است و آن را آن چنان ابرو

 

تو کافردل نمی‌بندی نقاب زلف و می‌ترسم            

که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو

 

اگر چه مرغ زیرک بود حافظ در هواداری                

به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو


عاشقانه ای... "؟"

چه کنم با دل خود؛با تو بمانم یا نه

با صدای غزلم از تو بخوانم یا نه

 

گفته اند قصه ی هر عشق جدایی و غم است

چه کنم این غم تو قصه بدانم یا نه

 

در نبود تو اگر؛شخص غریبی آمد

من به امید تو از خویش برانم یا نه

 

مانده ام بار دگر باز شوی همدم من

می دهی باز به انگشت نشانم یا نه

 

یک قدم پیش و یکی پس به جنونم آری

می کنی در طلب بوسه کمانم یا نه

 

وقت دلتنگی و ماتم؛ بغلم می آیی

می شوی مونس تنهایی جانم یا نه

 

یک معما شدی از بس که عجیبی؛ تو بگو

چه کنم با دل خود؛ با تو بمانم یا نه؟...