عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

ناله مستانه... "شهریار"

شمعی فروخت چهره که پروانه‌ی تو بود

عقلی درید پرده که دیوانه‌ی تو بود

 

خم فلک که چون مه و مهرش پیاله‌هاست

خود جرعه نوش گردش پیمانه‌ی تو بود

 

پیرخرد که منع جوانان کند ز می

تابود خود سبو کش میخانه‌ی تو بود

 

خوان نعیم و خرمن انبوه نه سپهر

ته سفره خوار ریزش انبانه‌ی تو بود

 

تا چشم جان ز غیر تو بستیم پای دل

هر جا گذشت جلوه‌ی جانانه‌ی تو بود

 

دوشم که راه خواب زد افسون چشم تو

مرغان باغ را به لب افسانه‌ی تو بود

 

هدهد گرفت رشته‌ی صحبت به دلکشی

بازش سخن ز زلف تو و شانه‌ی تو بود

 

برخاست مرغ همتم از تنگنای خاک

کورا هوای دام تو و دانه‌ی تو بود

 

بیگانه شد بغیر تو هر آشنای راز

هر چند آشنا همه بیگانه‌ی تو بود

 

همسایه گفت کز سر شب دوش شهریار

تا بانک صبح ناله‌ی مستانه‌ی تو بود

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.