عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

افسانه خاموشی..."هوشنگ ابتهاج"

 چه خوش افسانه می گویی به افسون های خاموشی

مرا از یاد خود بستان بدین خواب فراموشی

 

ز موج چشم مستت چون دل سرگشته برگیرم

که من خود غرقه خواهم شد درین دریای مدهوشی

 

می از جام مودت نوش و در کار محبت کوش

به مستی ، بی خمارست این می نوشین اگر نوشی

 

سخن ها داشتم دور از فریب چشم غمازت

چو زلفت گر مرا بودی مجال حرف در گوشی

 

نمی سنجد و می رنجند ازین زیبا سخن سایه

بیا تا گم کنم خود را به خلوت های خاموشی

 

 


لبت نه گوید و پیداست مـی‌گوید دلت آری... "محمد علی بهمنی"


 لبت نه گوید و پیداست مـی‌گوید دلت آری

که این سان دشمنی ، یعنی که خیلی دوستم داری

 

دلت می‌آید آیا از زبانی این همه شیرین

تو تنها حرف تلخی را همیشه بر زبان آری؟

 

نمی‌رنجم اگــر باور نداری عشق نابم را

که عاشق از عیار افتاده در این عصر عیاری

 

چه می‌پرسی ضمیر شعرهایم کیست آنِ من

مبادا لحظه‌ای حتی مرا این گونــه پنداری

 

ترا چون آرزوهایم همیشه دوست خواهم داشت

به شرطی که مرا در آرزوی خویش نگذاری

 

چه زیبا می‌شود دنیا برای من اگر روزی

تو از آنی که هستی ای معما  پرده برداری

 

چه فرقی می‌کند فریاد یا پژواک جان من

چه من خود را بیازارم چه تو خود را بیازاری

 

صدایی از صدای عشق خوشتر نیست حافظ گفت

اگر چه بر صدایش زخم ها زد تیغ تاتاری

 

 


پیغام... "ساعد باقری"

سرخوشم ، این ناگهان مستی ز بوی جام کیست ؟

شعله می ریزد زبانم ، بر زبانم نام کیست ؟

 

کوچه های روشن دل ، در صدای او رهاست

می رود منزل به منزل ، این طنین گام کیست ؟

 

اینک آن خون ؛ خون تلخ  سنگ بودن های من

نذر شیرین کاری  شمشیر خون آشام کیست ؟

 

آن جنون  لا ابالی ،‌ وحشی صحرای  وهم

در پناه کیست امروز ای عزیزان  رام کیست ؟

 

از پی هم مهر و قهر و مهر و قهر و مهر و قهر

دانه ها پاشیده اینجا ، پیش پایم دام کیست ؟

 

شام ؛ هر شام این شرار شعله شعله از کجاست ؟

صبح ؛ هر صبح این نسیم نو به نو ، پیغام کیست ؟

 

بامن بمان..."نفیسه مقدادی"

با من بمان تا در کنارت جان بگیرم

در سینه ی طوفانیت سامان بگیرم

 

دیروز با نامت شدم آغاز ، مگذار

امروز بی نامِ تو ، من پایان بگیرم

 

در دشت بی آب خیالم ریشه کردی

فرصت بده تا وامی از باران بگیرم

 

جان دادم گر باب میل توست،هر دم

چشمت مرا کافی ست تا فرمان بگیرم

 

رنگ خزان چون می زنی بر لحظه هایم

من داد خود از مهر یا آبان بگیرم ؟

 

پُر می شوم از شور هستی با نگاهت

با من بمان تا بار دیگر جان بگیرم...



غریبانه ..."هوشنگ ابتهاج"

 بگردید ، بگردید ، درین خانه بگردید

 درین خانه غریبند ، غریبانه بگردید

 

 یکی مرغ چمن بود که جفت دل من بود

 جهان لانه ی او نیست پی لانه بگردید

 

 یکی ساقی مست است پس پرده نشسته ست

 قدح پیش فرستاد که مستانه بگردید

 

 یکی لذت مستی ست ، نهان زیر لب کیست ؟

 ازین دست بدان دست چو پیمانه بگردید

 

 یکی مرغ غریب است که باغ دل من خورد

 به دامش نتوان یافت ، پی دانه بگردید

 

 نسیم نفس دوست به من خورد و چه خوشبوست

 همین جاست ، همین جاست ، همه خانه بگردید

 

 نوایی نشنیده ست که از خویش رمیده ست

 به غوغاش مخوانید ، خموشانه بگردید

 

 سرشکی که بر آن خاک فشاندیم بن تک

 در این جوش شراب است ، به خمخانه بگردید

 

چه شیرین و چه خوشبوست ، کجا خوابگه اوست ؟

 پی آن گل پر نوش چو پروانه بگردید

 

 بر آن عق بخندید که عشقش نپسندید

 در این حلقه ی زنجیر چو دیوانه بگردید

 

 درین کنج غم آباد نشانش نتوان دید

 اگر طالب گنجید به ویرانه بگردید

 

 کلید در امید اگر هست شمایید

 درین قفل کهن سنگ چو دندانه بگردید

 

 رخ از سایه نهفته ست ، به افسون که خفته ست ؟

 به خوابش نتوان دید ، به افسانه بگردید

 

 تن او به تنم خورد ، مرا برد ، مرا برد

 گرم باز نیاورد ، به شکرانه بگردید

 


کوچه های عاشقی..." کیهان حکمت شعار"

بوی باران می دهد این کـــــــوچه های عاشقی

عطــــــــــــرگل های عطش آلود و یاس و رازقی

 

بوی احســـاس دلم چون خاک باران خورده بود

ذره ای از اشـک حق ،برگونه ام سر خورده بود

 

این من و در جســـتجوی شعری از عمق وجود

شــــــــعر باران خورده ام بر دیده ، تقدیم تو بود