عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

رباعیات..."مولانا "

 

 

ای دوست قبولم کن و جانم بستان

مستم کن و وز هردو جهانم بستان

 

با هر چه دلم قرار گیرد بی تو

آتش به من اندر زن و آنم بستان

 



خود ، ممکن آن نیست که بردارم دل

آن به که به سودای تو بسپارم دل

 

گر من، به غم عشق تو نسپارم دل

دل را چه کنم بهر چه می‌دارم دل

 




در عشق تو هر حیله که کردم هیچ است

هر خون جگر که بی تو خوردم هیچ است

 

از درد تو هیچ روی درمانم نیست

درمان که کند مرا که دردم هیچ است

 




من بودم و دوش آن بت بنده نواز

از من همه لابه بود از وی همه ناز

 

شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید

شب را چه کنم حدیث ما بود دراز

 



دل تنگم و دیدار تو درمان من است

بی رنگ رخت زمانه زندان من است

 

 بر هیچ دلی مباد بر هیچ تنی

آن کز قلم چراغ تو بر جان من است

 




ای نور دل و دیده و جانم چونی

وی آرزوی هر دو جهانم چونی

 

من بی لب لعل تو چنانم که مپرس

تو بی رخ زرد من ندانم چونی

 




افغان کردم بر آن فغانم می سوخت

خامش کردم چو خامشانم می سوخت

 

 از جمله کران‌ها برون کرد مرا

رفتم به میان و در میانم می سوخت




 

من درد تو را ز دست آسان ندهم

دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم

 

از دوست به یادگار دردی دارم

کان درد به صد هزار درمان ندهم

 




اندر دل بی وفا غم و ماتم باد

آنرا که وفا نیست از عالم کم باد

 

دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد

جز غم که هزار آفرین بر غم باد

 




در عشق توام نصیحت و پند چه سود

زه رآب چشیده‌ام مرا قند چه سود

 

گویند مرا که بند بر پاش نهید

دیوانه دل است پام بر بند چه سود

 




من ذره و خورشید لقایی تو مرا

بیمار غمم عین دوایی تو مرا

 

بی بال و پر اندر پی تو می‌پرم

من کَه شده‌ام چو کهربایی تو مرا

 




غم را بر او گزیده می باید کرد

وز چاه طمع بریده می باید کرد

 

خون دل من ریخته می‌خواهد یار

این کار مرا به دیده می‌باید کرد

 



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.