عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

از همه سوی جهان جلوه‌ی او می‌بینم..."شهریار"

از همه سوی جهان جلوه‌ی او می‌بینم

جلوه‌ی اوست جهان کز همه سو می‌بینم

 

چشم از او جلوه از او ما چه حریفیم ای دل

چهره‌ی اوست که با دیده‌ی او می‌بینم

 

تا که در دیده‌ی من کون و مکان آینه گشت

هم در آن آینه آن آینه رو می‌بینم

 

او صفیری که ز خاموشی شب می‌شنوم

و آن هیاهو که سحر بر سر کو می‌بینم

 

چون به نوروز کند پیرهن از سبزه و گل

آن نگارین همه رنگ و همه بو می‌بینم

 

تا یکی قطره چشیدم منش از چشمه‌ی قاف

کوه در چشمه و دریا به سبو می‌بینم

 

زشتی نیست به عالم که من از دیده‌ی او

چون نکو می نگرم جمله نکو می‌بینم

 

با که نسبت دهم این زشتی و زیبائی را

که من این عشوه در آیینه‌ی او می‌بینم

 

در نمازند درختان و گل از باد وزان

خم به سرچشمه و در کار وضو می‌بینم

 

ذره خشتی که فرا داشته کیهان عظیم

باز کیهان به دل ذره فرو می‌بینم

 

ذره خشتی که فرا داشته کیهان عظیم

باز کیهان به دل ذره فرو می‌بینم

 

غنچه را پیرهنی کز غم عشق آمده چاک

خار را سوزن تدبیر و رفو می‌بینم

 

با خیال تو که شب سربنهم بر خارا

بستر خویش به خواب از پر قو می‌بینم

 

با چه دل در چمن حسن تو آیم که هنوز

نرگس مست ترا عربده‌جو می‌بینم

 

این تن خسته ز جان تا به لبش راهی نیست

کز فلک پنجه‌ی قهرش به گلو می‌بینم

 

آسمان راز به من گفت و به کس باز نگفت

شهریار این همه زان راز مگو می‌بینم

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.