عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

آن مسافر که سحر گریه در آغوشم کرد..." کاظم بهمنی"

آن مسافر که سحر گریه در آغوشم کرد

آتشم زد به دو تا بوسه و خاموشم کرد

 

خواستم دست به مویش ببرم خواب شود

عطر گیسوش چنان بود که بی هوشم کرد

 

معصیت نیست نمازی که قضا کرد از من

معصیت زمزمه هایی ست که در گوشم کرد

 

نیمه شب ها پس از این سجده کنان یاد من است

آن سحرخیز که آن صبح فراموشم کرد

 

چه کلاهی به سرم رفت، کبوتر بودم

یک نفر آمد و با شعبده خرگوشم کرد

 

در عزاداری او رسم ِ چهل روز کم است

یاد چشمش همه ی عمر، سیه پوشم کرد ...


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.