عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

من از تو می مردم... “فروغ فرخزاد”

 

من از تو می مردم

اما تو زندگانی من بودی

تو با من می رفتی

تو در من می خواندی

وقتی که من خیابان ها را

بی هیچ مقصدی می پیمودم

تو با من می رفتی

تو در من می خواندی

تو از میان نارون ها گنجشک های عاشق را

به صبح پنجره دعوت می کردی

وقتی که شب مکرر می شد

وقتی که شب تمام نمی شد

تو از میان نارون ها گنجشک های عاشق را

به صبح پنجره دعوت می کردی

تو با چراغ هایت می آمدی به کوچه ما

تو با چراغ هایت می آمدی

وقتی که بچه ها می رفتند

و خوشه های اقاقی می خوابیدند

و من در آینه تنها می ماندم

تو با چراغ هایت می آمدی ...

تو دست هایت را می بخشیدی

تو چشم هایت را می بخشیدی

تو مهربانیت را می بخشیدی

وقتی که من گرسنه بودم

تو زندگانیت را می بخشیدی

تو مثل نور سخی

بودی

تو لاله ها را می چیدی

و گیسوانم را می پوشاندی

وقتی که گیسوان من از عریانی می لرزیدند

تو لاله ها را می چیدی

تو گونه هایت را می چسباندی

به اضطراب پستان هایم

وقتی که من دیگر

چیزی نداشتم که بگویم

تو گونه هایت را می چسباندی

به اضطراب پستان هایم

و گوش می دادی

به خون من که ناله کنان می رفت

و عشق من که گریه کنان می مرد

تو گوش می دادی

اما مرا نمی دیدی...!

 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.