عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

غزل ۶ ... "وحشی بافقی"

من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را

به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را

 

نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل

به دست خویش کردم این چنین بی دست و پا خود را

 

چنان از طرح وضع ناپسند خود گریزانم

که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را

 

گر این وضع است می‌ترسم که با چندین وفاداری

شود لازم که پیشت وانمایم بی وفا خود را

 

چو از اظهار عشقم خویش را بیگانه می‌داری

نمی‌بایست کرد اول به این حرف آشنا خود را

 

ببین وحشی که در خوناب حسرت ماند پا در گل

کسی کو بگذراندی تشنه از آب بقا خود را

 

» گزیده اشعار » غزلیات

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.