عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

طلوعم کن تو می تونی... "افشین یداللهی"

 

غروبم مرگ رو دوشم ، طلوعم کن تو می تونی

تمومم سایه می پوشم شروعم کن تو می تونی

 

شدم خورشید غرق خون میون مغرب دریا

من با چشمای بازت ببر تا مشرق رویا

 

دلم با هر تپش با هر شکستن داره می فهمه

که هر اندازه خوبه عشق همون اندازه بی رحمه

 

چه راه هایی که رفتم تا بفهمم جز تو راهی نیست

خلاصم کن از عشقایی که گاهی هست و گاهی نیست

 

تو خوب سوختن می شناسی سکوت از اونم بهتر

من آتیشم یه کاری کن نمونم زیر خاکستر

 

می خوام مثل همون روزا که بارون بود و ابریشم

دوباره تو حریر تو مثل چشمات ابری شم

 

 دلم با هر تپش با هر شکستن داره می فهمه

که هر اندازه خوبه عشق همون اندازه بی رحمه

 

چه راه هایی که رفتم تا بفهمم جز تو راهی نیست

خلاصم کن از عشقایی که گاهی هست و گاهی نیست

 


از کفر من تا دین تو... "افشین یدالهی"

 

از کفر من تا دین تو راهی به جز تردید نیست

دلخوش به فانوسم نکن، اینجا مگر خورشید نیست

 

با حس ویرانی بیا تا بشکند دیوار من

چیزی نگفتن بهتر از تکرار طوطی وار من

 

بی جستجو ایمان ما از جنس عادت می شود

حتی عبادت بی عمل وهم سعادت می شود

 

با عشق آنسوی خطر جائی برای ترس نیست

در انتهای موعظه دیگر مجال درس نیست

 

کافر اگر عاشق شود بی پرده مومن می شود

چیزی شبیه معجزه با عشق ممکن می شود