ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
در سایهسارِ "سایه" و در سایهسارِ عشق
ما زندهایم، زنده و چشم انتظارِ عشق
با عسرتِ زمانه به جایی نمیرسیم
پاینده باد دولتِ امیدوار عشق
جز ما در این دیار نماندهست عاشقی
دردا ! چه رفته بر سرِ ایل و تبارِ عشق؟
پر کن پیاله را که به یک آن گذر کنیم
از روزهای غمزده تا روزگارِ عشق
من بر همان قرارِ عزیز ایستادهام
سوگند میخورم به دلِ بیقرارِ عشق
"ای غم که حقِ صحبتِ دیرینه داشتی"
از من جدا مشو که تویی یادگارِ عشق
شادم که آن الههی زیبا – ونوس – گفت
نامِ مرا نوشته به سنگِ مزارِ عشق
امروز نفسهای کسی چارهگشا نیست
امروز کسی پشتِ در و پنجرهها نیست
این شهر پر از مدعیان است، ولی نه ...
هر خار و خسی محرمِ اسرارِ خدا نیست
در مسالهی عشق، حکیم از سرِ غفلت
در فلسفه اش غلت زد و ... گفت: روا نیست!
از چار طرف بانگِ کلاغ است و دروغ است
فردای خوشی، چون خبر از چلچلهها نیست
با صبر گشایش برسد، ما که ندیدیم
"جانا مگر این قاعده در شهرِ شما نیست ؟"
از نفرت و از کینه سراسر شده اینجا
ارزانیِتان باد! که این خانهی ما نیست
یک عمر به اجبار ننالیدم و این شعر
پژواکِ سکوت است، سکوت است، صدا نیست !
آبان 91
میخانهای امشب برای من مهیا کن
حالم گرفته، گوشهای آنجا مرا جا کن
افسوس پشتِ حسرت و اندوه پشتِ آه
فکری به حالِ تلخی امروز و فردا کن
سرچشمه و آبشخورِ امید من خشکید
این شورهزارِ مانده بر جا را تماشا کن!
ای آسمان با من برادر باش و شب تا صبح
از حرصِ بختِ شورِ من یکریز غوغا کن
بختم شبیه یک کلافِ گیج تو در توست
بنشین کنارم یک گره را لااقل وا کن
دیشب مُرادم را ندادی، خواهشی دارم
میخانهای امشب برای من مهیا کن
اقیانوسی از انگور / انتشارات فصل پنجم
ای بامِ بلند! ای نفسِ صبح و سپیده !
ای سروِ جفا دیدهی پاییز ندیده !
ای بادِ بهاری! ، غزلِ تازهی باران !
ای بوی خوشَت در همهی شهر وزیده !
ما از تو نداریم به غیر از تو تمنا
ما از تو نخواهیم به جز نورِ دو دیده
ای جان! به صفِ عشق زدی از سرِ مردی
مردی که دعا گفته و دشنام شنیده
مردی که شریف است به رسمِ پدرانش
سروی که رشید است، بلند است و کشیده
از خاک پلی تا دلِ افلاک گشودی
با اصلِ سرافرازیِ سرهای بریده
از هر نفست باغِ گلی تازه شکفته
از خونِ تو در هر چمنی لاله دمیده
آبان 1393
محرم 1436
دل به دامِ تو اسیر است، زمین گیرش کن
زلف بگشا و به یک حلقه به زنجیرش کن
بی تو غم آمد و از تاب و توانم انداخت
آهوی غمزده را ناز کن و شیرش کن
خواب دیدم که در آغوشِ منی، غنچه شکفت
بوی یاس از همه جا سر زده، تعبیرش کن
خواب دیدم که غمِ عشق جوانیست رشید
پرده بردار از این آینه و پیرش کن
در دلم شعلهزنان جامِ غزل میجوشد
آفتابیست در این میکده، تکثیرش کن
گفتم از عشق بگویم، دهنم باز نشد
ما نگفتیم، نگفتیم، تو تصویرش کن
اردیبهشت 93