عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

مهمان بیاور... "جویا معروفی"

تنها نیایی با خودت مهمان بیاور

«حافظ به سعیِ سایه» با قرآن بیاور

 

این واژه ها این لفظ ها معنا ندارند

بانو برای شعرهایم ، جان بیاور

 

تا این که رنگ عاشقی بر دل بپاشد

با دستِ خود ابری پر از باران بیاور

 

از التهاب لحظه های عاشقانه

تب کرده ام ، با بوسه ات درمان بیاور

 

آغوش وا کُن ، حلقه کن دستان خود را

آزادی ام را حبس کن، زندان بیاور

 

بگذار موهایت به دست باد باشد

آرامشِ آبستنِ طوفان بیاور !

 

شاعر میان واژه هایش عشق دارد

دیوان حافظ را ببین ایمان بیاور ...

 


در امتداد سحر... "جویا معروفی"

 

در امتدادِ سحر می‌رسم به خانه‌ی تو

سلام بر تو و دریای بی‌کرانه‌ی تو

 

سلام بر نفسِ باد و بادبان که مرا

رسانده‌اند به مهمانیِ شبانه‌ی تو

 

چه محفلی‌ست، به مهمانیِ بهارانم

چه مجلسی‌ست، صدای من و ترانه‌ی تو

 

بریدم از همه و آمدم به دیدارت

کبوترانه نشستم به شوقِ دانه‌ی تو

 

دلم دلی‌ست که در زلفت آشیان کرده

سرم سری‌ست که جا مانده روی شانه‌ی تو

 

بیا قدم به سراپرده‌ی خودت بگذار

رواق منظرِ چشمانم آشیانه‌ی تو


بوی بهار می‌آید... "جویا معروفی"

کنارِ پنجره بوی بهار می‌آید

بهار با دلِ عاشق کنار می‌آید

 

"چمن حکایتِ اردیبهشت می‌گوید"

شمیمِ نرگس و آوای سار می‌آید

 

برای باغ و چمن نه، برای این دلِ تنگ

بهار با دو سه تا گل به بار می‌آید

 

به موج‌های فروخفته مژده خواهم داد

که ماه بر سرِ قول و قرار می‌آید

 

نسیمِ "جامه دران" می‌رسد ز هر طرفی

صلای عشق و صدای "سه تار" می‌آید

 

تفالی زدم و حافظ عزیزم گفت :

"زهی خجسته زمانی که یار می‌آید"

 

 

- اسفند 90 -

چقَدَر مهربان شدی... "جویا معروفی"


با رفتنت بهانه‌ی یک داستان شدی

حالا که می‌روی چقَدَر مهربان شدی

 

حالا که می‌روی به چه دلخوش کنم عزیز ؟

اینجا بمان که با نفسم توامان شدی

 

"هرگز نبوده قلبِ من این‌گونه گرم و سرخ"

زیرا تو در تمامِ صفت‌ها جوان شدی

 

یادش بخیر سبزی و باغی که داشتیم

با رفتنت بهانه‌ی فصلِ خزان شدی

 

"دستم نمی‌رسد که در آغوش گیرمت"

ای ماهِ من ! ستاره‌ی هفت آسمان شدی

 

حالا که می‌روی به خدا می‌سپارمت

حالا که می‌روی به خدا مهربان شدی ...

 

 


از مجموعه اشعار: اقیانوسی از انگور  

کنارِ پنجره بوی بهار می‌آید... "جویا معروفی"


کنارِ پنجره بوی بهار می‌آید

بهار با دلِ عاشق کنار می‌آید

 

"چمن حکایتِ اردیبهشت می‌گوید"

شمیمِ نرگس و آوای سار می‌آید

 

برای باغ و چمن نه، برای این دلِ تنگ

بهار با دو سه تا گل به بار می‌آید

 

به موج‌های فروخفته مژده خواهم داد

که ماه بر سرِ قول و قرار می‌آید

 

نسیمِ "جامه دران" می‌رسد ز هر طرفی

صلای عشق و صدای "سه تار" می‌آید

 

تفالی زدم و حافظ عزیزم گفت :

"زهی خجسته زمانی که یار می‌آید"

 

 

 اسفند 90

دلتنگ مثل لحظه‌ی دیدار می‌روم... "جویا معروفی"


دلتنگ مثل لحظه‌ی دیدار می‌روم

بیزارم از زمانه و بیزار می‌روم

 

پر می‌کنم ز خاطره‌ات کوله‌بار را
حالا که از کنار تو انگار می‌روم

 

در خاطرم نشسته‌ای و خوش نشسته‌ای
اما من از خیالِ تو هر بار می‌روم

 

بستی تمامِ پنجره‌ها را یکی یکی
باشد مرا به حادثه بسپار می‌روم

 

باشد مرا رها کن و انکار کن مرا
انکار کن مرا که به انکار می‌روم

  

در کوی ما شکسته دلی می‌خرند و بس
پس با دلِ شکسته به بازار می‌روم

 

تقدیم می‌کنم به تو این شعرِ تازه را
آن را به یادگار نگهدار، می‌روم

 



کنارِ پنجره بوی بهار می‌آید... "جویا معروفی"


کنارِ پنجره بوی بهار می‌آید

بهار با دلِ عاشق کنار می‌آید

 

"چمن حکایتِ اردیبهشت می‌گوید"

شمیمِ نرگس و آوای سار می‌آید

 

برای باغ و چمن نه، برای این دلِ تنگ

بهار با دو سه تا گل به بار می‌آید

 

به موج‌های فروخفته مژده خواهم داد

که ماه بر سرِ قول و قرار می‌آید

 

نسیمِ "جامه دران" می‌رسد ز هر طرفی

صلای عشق و صدای "سه تار" می‌آید

 

تفالی زدم و حافظ عزیزم گفت :

"زهی خجسته زمانی که یار می‌آید"

 

 

جویا معروفی - اسفند 90

اقیانوسی از انگور / انتشارات فصل پنجم