عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

عشق من! پاییز آمد مثل پار... "احمد عزیزی"




عشق من! پاییز آمد مثل پار

باز هم، ما باز ماندیم از بهار

 

احتراق لاله را دیدیم ما

گُل دمید و خون نجوشیدیم ما

 

باید از فقدان گل، خونجوش بود

در فراق یاس، مشکى پوش بود

 

یاس بوى مهربانى مى‏ دهد

عطر دوران جوانى مى ‏دهد

 

یاسها یادآور پروانه‏ اند

یاسها پیغمبران خانه‏ اند

 

یاس ما را رو به پاکى مى‏ برد

رو به عشقى اشتراکى مى‏ برد

 

یاس در هر جا نوید آشتىست

یاس دامان سپید آشتىست

 

در شبان ما که شد خورشید؟ یاس

بر لبان ما که مى‏ خندید؟ یاس

 

یاس یک شب را گُل ایوان ماست

یاس تنها یک سحر مهمان ماست

 

بعد روى صبح پرپر مى‏ شود

راهى شبهاى دیگر مى‏ شود

 

یاس مثل عطر پاک نیت است

یاس استنشاق معصومیت است

 

یاس را آیینه ها رو کرده‏ اند

یاس را پیغمبران بو کرده‏ اند

 

یاس بوى حوض کوثر مى‏ دهد

عطر اخلاق پیمبر مى‏ دهد

 

حضرت زهرا دلش از یاس بود

دانه‏ هاى اشکش از الماس بود

 

داغ عطر یاس زهرا زیر ماه

مى‏ چکانید اشک حیدر را به چاه

 

عشق محزون على یاس است و بس

چشم او یک چشمه الماس است و بس

 

اشک مى‏ ریزد على مانند رود

بر تن زهرا، گل یاس کبود

 

 


 

سال نو و بهارطبیعت فرخنده و مبارک...



 

دی شد و بهمـــن گذشت فصل بهاران رسید

جلوه ی گلشن به باغ همچو نگاران رسیـــــد...


فرارسیدن سال نو و نوروز باستانی خجسته و مبارک باد...

 

به دنبال تو می گردم... "فاطمه کربلایی"


تو ای تنهاترازتنها به دنبال تو می گردم

تو ای پیدا و ناپیدابه دنبال تو می گردم

 

رها از عالم خاکی،به دوراز هرچه ناپاکی

وهمچون عاشقی شیدا به دنبال تو می گردم

 

تو رامی جویم ای زیباترین گل واژه هستی

تو ای عالم ترین معنا به دنبال تومی گردم

 

وهرجایی که ردی ازقدم های تومی بینم

سری هم می زنم آنجا به دنبال تومی گردم

 

و گاهی هم خودم را بی سبب گم می کنم آقا

زبس پی درپی از هرجا به دنبال تومی گردم...


پرستوی مهاجرم چرا ز لانه می روی؟... "غلامرضا سازگار-میثم-"


 

 

پرستوی مهاجرم چرا ز لانه می روی

اگر ز لانه میروی چرا شبانه می روی

 

قرار من شکیب من مهاجر غریب من

فدای غربتت شوم که مخفیانه می روی

 

حیات جان امید دل علی بود ز تو خجل

که با کبودی بدن ز تازیانه می روی

 

کبوتر شکسته پر مرا به همرهت ببر

چرا بدون جفت خود ز آشیانه می روی

 

چهار طفل خون جگر زنند در غمت به سر

تو بر زیارت پدر چه عاشقانه می روی

 

الا به رخ نشانه ات مگر شکسته شانه ات

که موی زینبین خود نکرده شانه می روی

 

همای بی ترانه ام چرا ز آشیانه ام

به کوی بی نشان خود پر از نشانه می روی

 

فتاده بر دلم شرر که تو در این دلِ سحر

ز همسرت غریب تر برون ز خانه می روی

 

«میثم» از چه واهمه تو راست مهر فاطمه

به حشر هم سوی جنان بدین بهانه می روی

 


 

گریه می کند... "علی انسانی"



گل، بر من و جوانی من گریه می‌کند
بلبل به خسته جانی من گریه می‌کند

از بس که هست غم به دلم، جای آه نیست
مهمان به میزبانی من گریه می‌کند

از پا فتاده پا و ز کار اوفتاده دست
بازو به ناتوانی من گریه می‌کند

گل‌های من هنوز شکوفا نگشته‌اند
شبنم به باغبانی من گریه می‌کند

در هر قدم نشینم و خیزم میان راه
پیری، بر این جوانی من گریه می‌کند

گردون، که خود کمان شده، با چشم ابرها
بر قامت کمانی من گریه می‌کند

این آبشار نیست که ریزد، که چشم کوه
بر چهره‌ی خزانی من گریه می‌کند

فردا مدینه نشنود آوای گریه‌ام
بر مرگ ناگهانی من گریه می‌کند



 شهادت حصرت قاطمه(س) تسلیت باد




 

طنین یک صلواتم من... " قاسم صرافان "


هراس و دلهره خواهد رفت همان شبی که تو می‌آیی

همان شب آمنه می‌بیند درون چشم تو دنیایی

 

همین که آمده‌ای از راه، قریش محو تو شد ای ماه!

یتیم کوچک عبدالله! ببین نیامده، آقایی!

 

گل قشنگ بنی هاشم، سلام بر تو ابوالقاسم

دلم کنار تو شد مُحرم، ندیده خوشتر از این جایی

 

چنان کنار ابوطالب، ستوده حُسن تو را یثرب

که وحی شد به دل راهب همان ستوده عیسایی

 

به هیچ آینه جز حیدر، نه پادشاه و نه پیغمبر

شکوه و حُسن تو را دیگر، خدا نداده به تنهایی

 

به دختران نهان درگل، ببار ساقی نازک دل

ببار تا بشود نازل به قلب پاک تو زهرایی

 

به آرزوی نگین تو درآمده‌ست به دین تو

مسیح من! به کمین تو نشسته است یهودایی

 

قسم به «لیل» و به گیسویت، به ذکر «یاحق» و «یاهو»یت

به آیه‌، آیه‌ی ابرویت به آن دو چشم تماشایی

 

در این هزاره ظلمانی از آن ستاره که می‌دانی

برای این شب توفانی کمی بخوان دل دریایی!

 

بخوان که در عرفاتم من، کنار آب حیاتم من

 به شوق این همه زیبایی...