عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

گفتم منم اهل خطا، گفتی که بخشیدم، بیا..." امیر عظیمی"


گفتم منم اهل خطا، گفتی که بخشیدم، بیا

گفتم شکستم توبه ها، گفتی که بخشیدم، بیا

 

گفتم شکسته بالم و پیش نگاهت لالم و

الکن شدم وقت دعا، گفتی که بخشیدم، بیا

 

گفتم که ای ستّار من، ای حضرت غفّار من

من بر خودم کردم جفا، گفتی که بخشیدم، بیا

 

گفتم ز خوبی خالی ام، من دانه ای پوشالی ام

بنگر تهیدستم خدا، گفتی که بخشیدم، بیا

 

گفتم که احوالم بد است، از بس گناهم بی حد است

بخشیده ای این بنده را؟! گفتی که بخشیدم، بیا

 

گفتم که نفسم سرکش است، جایم درون آتش است

أِغفرلنا، أِغفرلنا، گفتی که بخشیدم، بیا

 

گفتم دخیل کوثرم، من عاشق پیغمبرم

هستم محب مرتضا، گفتی که بخشیدم، بیا

 

گفتم که نالان می شوم، مانند باران می شوم

با روضه ی کرببلا، گفتی که بخشیدم، بیا

 

خوردم دم افطار؛ آب، شب تا سحر هربار؛ آب

گفتم سلام ای سرجدا، گفتی که بخشیدم، بیا

 


عید آمد و عید آمد... "مولانا"

 

بگذشت مه روزه ، عید آمد و عید آمد

بگذشت شب هجران، معشوق پدید آمد

 

آن صبح چو صادق شد، عذرای تو وامق شد

معشوق توعاشق شد، شیخ تو مرید آمد

 

شد جنگ و نظر آمد، شد زهر و شکر آمد

شد سنگ و گهر آمد، شد قفل و کلید آمد

 

جان از تن آلوده، هم پاک به پاکی رفت

هرچند چو خورشیدی بر پاک و پلید آمد

 

از لذت جام تو دل مانده به دام تو

جان نیز چو واقف شد، او نیز دوید آمد

 

بس توبه شایسته برسنگ تو بشکسته

بس زاهد و بس عابد کو خرقه درید آمد

 

باغ از دی نامحرم سه ماه نمی زد دم

بر بوی بهار تو، ازغیب رسید آمد

 





شب قدر است... "محمدخلیل مذئب "

 

شب قدر است امشب مست مستم‌ ای خدا با تو
شدم تا مست دانستم که هستم ای خدا با تو

 

در این خلوت تو من یا من تو، انصاف از تو می‌خواهم
تو با من مست یا من مست هستم ای خدا با تو

خواه از من که هرگز راه عقل و عافیت پویم
که من دیوانه از روز الستم ای خدا با تو

 

دویدم سال‌‌ها اما به دور افتادم از کویت
چو افتادم ز پا در خود نشستم ای خدا با تو

 

سر از خاک زمین تا برگرفتم عشق ورزیدم
ولی آزاد از هر بند و بستم ای خدا با تو

 

تو هر جا جلوه کردی من تو را دیدم پرستیدم
به هر صورت جمالی می‌پرستم ای خدا با تو

 

شعر شهادت حضرت علی(ع)... "محمد حسین صفاریان"

من کویرم لب من تشنه ی باران علی ست

این لب تشنه ی پر شور، غزلخوان علی ست

 

این که گسترده تر از وسعت آفاق شده است

به یقین سفره ی گسترده ی دامان علی ست

 

منّت نان و نمک نیست سر سفره ی او

پس خوشا آن که در این دنیا مهمان علی ست

 

آتش اشکی اگر در غزلم شعله ور است

بی گمان قطره ای از درد فراوان علی ست

 

لحظه ای پرتو حسنش ز تجلی دم زد

که جهان، آینه در آینه حیران علی ست

 

کعبه یکبار دهان را به سخن وا کرده است

تا بدانیم کلید در این خانه علی ست

 

از دم صبح ازل نام علی را می خواند 

دل که تا شام ابد دست به دامان علی ست

 


میلاد امام حسن مجتبی (ع) مبارک...

 

 

موکب باد صبا بگذشت از طرف چمن

تا چمن را پرنیانِ سبز پوشاند به تن

 

سبزه اندر سبزه بینى ، ارغوان در ارغوان

لاله اندر لاله بینى ، یاسمن در یاسمن

 

ساحت بستان ز فرّ سبزه شد باغ بهشت

دامن صحرا ز بوى نافه شد رشک ختن

 

نقش گل را آن چنان آراست نقّاش بهار

کز شگفتى ماندت انگشت حیرت در دهن

 

وه چه خوش بشکفته در گلزار زهرا نوگلى

کز طراوت گشته رویش رشک گلهاى چمن

 

دیده از نور جمالش روشنى یابد چو دل

بلبل از شوق وصالش در چمن نالد چو من

 

بلبل آن جا هر سپیده دم سراید نغمه اى

در ثناى خسرو خوبان ، امام ممتَحن

 

از حریم فاطمه در نیمه ماه صیام

چهره ماه حسن تابیده با وجه حسن

 

میوه بستان زهراء نور چشم مصطفى

پاره قلب علىّ بن ابى طالب ، حسن

 

در محیط علم و دانش آفتابى تابناک

بر سپهر حلم و بخشش کوکبى پرتو فکن

 

پرچم صلح و صفا افراشت سبط مصطفى

تا براندازد لواى کفر و آشوب و فتن

 

"دکتر رسا"

در زمین عشق... "شعبان کرم دخت"

در زمین عشق ، در هوا عشق است

در کجا عشق و نا کجا عشق است

 

این که گاهی به یاد می آید

همه در متن یادها عشق است

 

خالی از راز عشق چیزی نیست

در نفس عشق ، در صدا عشق است

 

عشق زیبایی فراوان است

همه ی ثروت گدا عشق است

 

عشق چون و چرا ندارد هیچ

نه فقط چون، خود چرا عشق است

   ادامه مطلب ...

غزلیات... "سعدی"




هر که را خاطر به روی دوست رغبت می ‏کند

بس پریشانی بباید بردنش چون موی دوست

 

دیگران را عید اگر فرداست ما را از این دهست

روزه داران ماه نو ببینند و ما ابروی دوست...

 

 

حلول ماه مبارک رمضان مبارک...