-
نترس من کنار توام... “نیلوفر لاری پور”
پنجشنبه 18 آبان 1396 01:37
در من چیزی به یادگار بگذار مثل عطر نفست روی شقیقه گُر گرفته ام وقتی که بی دلیل تمام کوچه ها را به دنبالت می گردم و تو مدام در گوشم می گویی : " نترس من کنار توام " مثل رد انگشتانت بر اندوهِ پیشانی ام وقتی به بی سرانجامی این انتظار خیره می شوم و تو می دانی که باید یک روز بروم سیگار و فندکت کتاب و روزنامه ات...
-
زهر شیرین...“فریدون مشیری”
پنجشنبه 18 آبان 1396 01:12
تورا من زهر شیرین خوانم ای عشق که نامی خوشتر از اینت ندانم وگر هر لحظه رنگی تازه گیری به غیر از زهر شیرینت نخوانم تو زهری زهر گرم سینه سوزی تو شیرینی که شور هستی از تو ست شراب جام خورشیدی که جان را نشاط از تو،غم از تو،مستی از توست به آسانی مرا از من ربودی درون کوره غم آزمودی دلت آخر به سرگردانیم سوخت نگاهم را به...
-
گلهای پیراهنم سالهاست... “لیلا کردبچه”
سهشنبه 16 آبان 1396 04:55
گلهای پیراهنم سالهاست مسئولیت جنون دستهجمعی پروانهها را نمیپذیرند و تارهای مویم دیگر با آوازهای شبماندۀ بیات ترک، بلند نمیشوند شبیه تصویر زنی روی قلمدانم که صدای لبپریدۀ خندههایش، تنها پشت نقاش بیچارهاش را میلرزانَد هربار یادش میافتد زن را دیگر توانِ تصاحب سمرقند و بخارا به خال و خطی نیست من، تصویر غمگین...
-
دلتنگی های...“شقایق رضازاده”
سهشنبه 16 آبان 1396 04:46
خیالت تخت؛ چیزی نمی بافم نه آسمان ریسمان، نه قصه، نه کلاه ! دکمه ی افتاده ی پیراهنت که نه؛ لب هایم را می دوزم ! اصلا گور بابای دلتنگی های ۵ و نیم عصر؛ اما عطر پیراهنت آنقدر نپیچیده توی این چهار دیواری که چوب لباسی ها خشکشان زده ...! حالا خودت بگو درخت ها با چه امیدی قرار است راهی نجاری شوند؟
-
صبر کن ای دل پر غصه در این فتنه و شور..."هوشنگ ابتهاج"
سهشنبه 16 آبان 1396 04:40
صبر کن ای دل پر غصه در این فتنه و شور گرچه از قصه ی ما می ترکد سنگ صبور از جهان هیچ ندیدیم و عبث عمر گذشت ای دریغا که ز گهواره رسیدیم به گور تو عجب تنگه ی عابرکشی ای معبر عشق که به جز کشته ی عاشق نکند از تو عبور در فروبند برین معرکه که کآن طبل تهی گوش گیتی همه کر کرد ز غوغای غرور تیز برخیز ازین مجلس و بگریز چو باد تا...
-
آزادی و عشق...“شیرکو بیکس”
دوشنبه 15 آبان 1396 03:11
من از این سرزمین چه خواستم جدا از تکهای نان گوشهای سرشار از اطمینان جیبی سیر... و مُشتی آفتابِ آرام ... بارانی از دوست داشتن و پنجرهای باز به سوی آزادی و عشق من بیش از این چه خواستم که هرگز...نبود . . تا که نیمه شبی دروازهای را شکستم رفتم برای همیشه رفتم...
-
دیرشد..."هانی کاویانی"
دوشنبه 15 آبان 1396 02:50
مثل دریا بود اما با عطش تبخیر شد دیگر آن ساعت شنی را برنگردان! دیر شد با نگاه سنگی ات آیینه ی قلبش شکست و خدا در قامت آیینه ها تکثیر شد درد او عشقی مبرهن بود اما بی گمان با الفبای نگاهت نابجا تفسیر شد آرزوهای محالش یک به یک بر باد رفت خواب های هولناکش موبه مو تعبیر شد کوچه ها هم بی خبر بودند از او مدتی تا خبر دادند یک...
-
دل من از تو خبرهای دیگری دارد..."محمّد سعید میرزایی"
یکشنبه 14 آبان 1396 04:06
در این سحر که سحرهای دیگری دارد دل من از تو خبرهای دیگری دارد من آدمم ولی این قلب عاشق از شوقت فرشته ای ست که پرهای دیگری دارد به نام مرگ، گلی آمده مرا ببرد دلم هوای سفرهای دیگری دارد همیشه بارِ دعا، میوه ی اجابت نیست دل شکسته هنرهای دیگری دارد و آخرین قدم عاشقی رسیدن نیست که گاه عشق، اگرهای دیگری دارد هزار مرتبه عاشق...
-
به آغوشِ خستهام مجالی ده..."نیکى فیروزکوهی"
یکشنبه 14 آبان 1396 03:43
به آغوشِ خستهام مجالی ده بگذار گریستن بر زخمهای دیرین قلبهای خفته را به عشق مبتلا کند بگذار بازگشتِ نیلگونِ چشمانت بیهوده زیبا نباشد...
-
همراه و هم قبیلهی بادِ خزان شدیم...“جویا معروفی”
شنبه 13 آبان 1396 03:36
همراه و هم قبیلهی بادِ خزان شدیم بر ما چه رفته است که نامهربان شدیم؟ بر ما چه رفته است که در ختمِ دوستان هی هی کنان به هیأت شادی دوان شدیم بر ما چه رفته است که از هم بریدهایم؟ بر ما چه رفته است که بی ساربان شدیم؟ دنیا به جز فریب چه دارد؟ دریغ! هیچ تیری زدهست بی هدف و ما نشان شدیم هر جا که میرویم دریغی نشسته است...
-
شرمی ست در نگاه من،اما هراس نه...«کاظم بهمنی»
جمعه 12 آبان 1396 00:42
شرمی ست در نگاه من،اما هراس نه ! کـم صـحـبـتـم مـیـان شـمـا ، کــم حـواس نـه چـیـزی شـنـیده ام کـه مـهـم نـیـسـت رفـتـنـت درخــواسـت مـی کـنـم نـروی ، الـتـمـاس نـه از بـی سـتـارگـی سـت کـه دلـم آسمانـی اسـت مــــن عـابـری فلک زده ام ، آس و پـاس نــه مــن مـی روم ، تـو بـاز می آیی ، مـسـیـر ما بـا هـــم مـوازی...
-
حکایت من و تو..."غلامرضا طریقی"
جمعه 12 آبان 1396 00:10
بس است هرچه زمین از من و تو بار کشید چگـونه مـیشود از زندگــی کنــــار کشید؟ چقدر میشود آیا به روی این دیوار به جای پنجره نقاشی بهار کشید؟ بـــرای دور زدن در مـــدار بــــیپــــایـــان چقدر باید از این پای خسته کار کشید؟ گلایه از تو ندارم، چرا کــه آن نقاش مرا پیاده کشید و تو را سوار کشید حکایت من و تو داستان...
-
غزل شمارهٔ ۳۷۶ ..."حافظ"
پنجشنبه 11 آبان 1396 04:08
دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم سخن اهل دل است این و به جان بنیوشیم نیست در کس کرم و وقت طرب میگذرد چاره آن است که سجاده به می بفروشیم خوش هواییست فرح بخش خدایا بفرست نازنینی که به رویش می گلگون نوشیم ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم گل به جوش آمد و از می نزدیمش آبی لاجرم ز آتش...
-
برف نو ...“احمد شاملو”
پنجشنبه 11 آبان 1396 03:58
برف نو! برف نو! سلام! سلام ! بنشین، خوش نشستهای بر بام پاکی آوردی ای امید سپید همه آلودگیست این ایام راه شومیست میزند مطرب تلخواریاست میچکد در جام اشکواریست میکشد لبخند ننگواریست میتراشد نام شنبه چون جمعه، پار چون پیرار نقش هم رنگ میزند رسام مرغ شادی به دامگاه آمد به زمانی که برگسیخته دام ره به هموار جای...
-
ای سر و سامان همه تو..."حسین منزوی"
پنجشنبه 11 آبان 1396 03:49
بی تو به سامان نرسم ، ای سر و سامان همه تو ای به تو زنده همه من ، ای به تنم جان همه تو من همه تو، تو همه تو ، او همه تو ،ما همه تو هر که و هرکس همه تو، این همه تو، آن همه تو من که به دریاش زده ام تا چه کنی با دل من تخت تو و ورطه تو ساحل و طوفان همه تو ای همه دستان ز تو و مستی مستان ز تو هم رمز نیستان همه تو، راز...
-
دلم برای خودم تنگ می شود..."محمدعلی بهمنی"
چهارشنبه 10 آبان 1396 23:15
اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم کسی که حرف دلش را نگفت من بودم دلم برای خودم تنگ می شود آری همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم نشد جواب بگیرم سلام هایم را هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را اشاره ای کنم انگار کوه کن بودم من آن زلال پرستم در آب گند زمان که فکر صافی آبی چنین لجن بودم غریب بودم و...
-
حرفهای ما هنوز ناتمام... “قیصر امین پور”
دوشنبه 8 آبان 1396 01:38
حرفهای ما هنوز ناتمام ... تا نگاه میکنی : وقت رفتن است باز هم همان حکایت همیشگی پیش از آنکه با خبر شوی لحظه عزیمت تو ناگزیر میشود آی ... ای دریغ و حسرت همیشگی ناگهان چقدر زود دیر میشود طرحی برای صلح شهیدی که برخاک می خفت سرانگشت در خون خود میزد و مینوشت به امید پیروزی واقعی نه در جنگ که بر جنگ حتی اگر نباشی :...
-
باید دیوانه شده باشد فصل..." بهرنگ_قاسمى"
شنبه 6 آبان 1396 22:09
شعر تازه است و نوش جان اش کنید : باید دیوانه شده باشد فصل که عبور مورچه های کارگر در گودی چشم هایت را جشن گرفته است دیوانه شده باشد فصل که باد بی زبان را لای دنده های لاغر ات معطل کند تا حرفی یا کشفی ولو کوچک از دهان باستان شناس پیر را زیرکانه اخراج و بر گوش درخت ها جار زند به حکم شرع اندوه جنازه های زیادی را از مسیر...
-
غزل شماره96..."حسین منزوی"
جمعه 5 آبان 1396 03:29
با هر تو و من ، مایه های ما شدن نیست هر رود را اهلیت دریا شدن نیست از قیس مجنون ساختن شرط است اگر نه زن نیست اندیشه ی لیلا شدن نیست باید سرشت باد جز غارت نباشد تا سرنوشت باغ جز یغما شدن نیست در هر درخت این جا صلیبی خفته ، اما با هر جنین ، جانمایه عیسی شدن نیست وقتی که رودش زاد و کوهش پرورش داد طفل هنر را چاره جز نیما...
-
از شوکت فرمانروایی ها سرم خالی است ..."فاضل نظری"
جمعه 5 آبان 1396 03:22
از شوکت فرمانروایی ها سرم خالی است من پادشاه کشتگانم، کشورم خالی است چابکسواری، نامهای خونین به دستم داد با او چه باید گفت وقتی لشگرم خالی است خونگریههای امپراتوری پشیمانم در آستین ترس، جای خنجرم خالی است مکر ولیعهدان و نیرنگ وزیران کو؟ تا چند از زهر ندیمان ساغرم خالی است؟ ای کاش سنگی در کنار سنگ ها بودم آوخ که من...