عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

بمان... "مرتضی امیری اسفندقه"

مثل درخت تازه‌نشانده جوان بمان

دور از هجوم و حملۀ باد خزان بمان

 

طبع بهاری تو زمستان ندیده است

ای باغ پرشکوفه! همیشه جوان بمان

 

برگشته‌ای دوباره به پنجاه سالگی

هشتاد و چند سال دگر همچنان بمان

 

پیری و از جوانی حافظ جوان‌تری

ای صائب زمانه! کلیم زمان! بمان

 

دریا که هیچ‌گاه به پیری نمی‌رسد

پرجوش و پرخروش، کران تا کران بمان

 

از شاعر بزرگ پر است آن جهان، بس است

ای شاعر بزرگ! تو در این جهان بمان

 

می‌خواهم از خدا که هزاران هزار سال

ای خضر شعر! زنده بمانی، بمان! بمان!

 

روی زمین فرشته شدن کار مشکلی است

ای بهتر از ملائک هفت آسمان بمان

 

کفر است یا نه؟ گفتم و تکفیر می‌شوم

ای روح شعر! مثل خدا جاودان بمان

 

در تو شکست راه ندارد، نداشته است

ای در زمینِ شعرِ دری قهرمان، بمان

 

اسفند دود می‌کندت عشق هر سحر

از چشم‌زخمِ مدعیان در امان بمان

 



خیلی چیزها... "نجمه زارع"

 

بی‌تو اندیشیده‌ام کمتر به خیلی چیزها

می‌شوم بی‌اعتنا دیگر به خیلی چیزها

 

تا چه پیش آید برای من! نمی‌دانم هنوز...

دوری از تو می‌شود منجر به خیلی چیزها

 

غیرمعمولی‌ست رفتار من و شک کرده است

ـ چند روزی می‌شود ـ مادر به خیلی چیزها

 

نامه‌هایت، عکس‌هایت، خاطرات کهنه‌ات

می‌زنند این‌جا به روحم ضربه، خیلی چیزها

 

هیچ حرفی نیست، دارم کم‌کم عادت می‌کنم

من به این افکار زجرآور... به خیلی چیزها

 

می‌روم هرچند بعد از تو برایم هیچ‌چیز

بعدِ من اما تو راحت‌تر به خیلی چیزها...

 


 

 

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست... "حافظ"

دلم رمیده لولی‌وشیست شورانگیز

دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز

 

فدای پیرهن چاک ماه رویان باد

هزار جامه تقوا و خرقه پرهیز

 

خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد

که تا ز خال تو خاکم شود عبیرآمیز

 

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی

بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز

 

پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر

به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز

 

فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی

که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز

 

بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت

که در مقام رضا باش و از قضا مگریز

 

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

 


من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی... "سعدی"


من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

عهد نابستن به از آن که ببندی و نپایی

 

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم

باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی

 

ای که گقتی مرو اندر پی خوبان زمانه

ماکجاییم در این بحر تفکر تو کجایی

 

عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت

همه سهل است تحمل نکنم بار جدایی

 

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم

چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

 

خلق گویند برو دل به هوای دگری ده

نکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی...

 

ای عشق... "فاضل نظری"

غمخوار من به خانه ی غم ها خوش آمدی

با من به جمع مردم تنها خوش آمدی

 

بین جماعتی که مرا سنگ می زنند

می بینمت برای تماشا خوش آمدی

 

راه نجاتم ار شب گیسوی دوست نیست

ای دل به آخرین شب دنیا خوش آمدی

 

پایان ماجرای دل و عشق روشن است

ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی

 

با برف پیری ام سخنی غیر از این نبود

منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی

 

ای عشق! ای عزیزترین میهمان عمر

دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی *

 


رباعیات... "ابوسعید ابوالخیر"

 

باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ

گر کافر و گبر و بت‌پرستی باز آ

 

این درگه ما درگه نومیدی نیست

صد بار اگر توبه شکستی باز آ

 

 

*****

 

یا رب به محمد و علی و زهرا

یا رب به حسین و حسن و آل‌عبا

 

کز لطف برآر حاجتم در دو سرا

بی‌منت خلق یا علی الاعلا

 

 

*****

 

وصل تو کجا و من مهجور کجا

دردانه کجا حوصله مور کجا

 

هر چند ز سوختن ندارم باکی

پروانه کجا و آتش طور کجا

 

 

*****

 

وصل تو کجا و من مهجور کجا

دردانه کجا حوصله مور کجا

 

هر چند ز سوختن ندارم باکی

پروانه کجا و آتش طور کجا

 

 

*****

 

یا رب مکن از لطف پریشان ما را

هر چند که هست جرم و عصیان ما را

 

ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم

محتاج بغیر خود مگردان ما را

 

*****

 

 

 


 

 

ﺷﮑﺴﺘﻢ ﺗﻮﺑﻪ ﺍﻡ ﺳﺎﻗﯽ... “میررضی آرتیمان ”

ﺷﮑﺴﺘﻢ ﺗﻮﺑﻪ ﺍﻡ ﺳﺎﻗﯽ ﺗﻮ ﻫﻢ بشکن ﺳﺮ ﺧُﻢ ﺭﺍ

ﺑﺰﻥ ﺳﻨﮕﯽ ﺑﺠﺎﻡ ﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺸﮑﻦ ﺑﺸﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺸﺐ

 

ﺷﮑﺴﺘﻢ ﺗﻮﺑﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﺲ ﺷﮑﻦ ﺩﺭ ﺯﻟﻒ ﺍﻭ ﺩﯾﺪﻡ

ﺩﻝ ﺯﺍﻫﺪ ﺷﮑﺴﺖ ﺍﺯ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﺸﮑﻦ ﺑﺸﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺸﺐ

 

ﻗﺪﺡ ﺑﺸﮑﺴﺖ ﻭ ﺩﻝ ﺑﺸﮑﺴﺖ ﻭ ﺟﺎﻡ ﺑﺎﺩﻩ ﻫﻢ ﺑﺸﮑﺴﺖ

ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭼﻪ ﺑﺸﮑﻦ ﺑﺸﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺸﺐ

 

ﺭﻓﯿﻘﺎﻥ ﺧﻤﺮﻩ ﺑﺸﮑﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺗﻮﺑﻪ ﺑﺸﮑﺴﺘﯿﻢ

ﺗﻮ ﻫﻢ ﺍﻫﻞ ﺩﻟﯽ ﺑﺸﮑﻦ ﮐﻪ ﺑﺸﮑﻦ ﺑﺸﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺸﺐ

 

ﺻﻔﺎ ﺩﺍﺭﺩ ﺷﮑﺴﺖ ﺳﺎﻏﺮ ﻭ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﻭ ﺗﻮﺑﻪ

ﺑﯿﺎ ﺩﺭ ﻣﺠﻤﻊ ﺭﻧﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﺑﺸﮑﻦ ﺑﺸﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺸﺐ