ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بهشت است آن ندانم یا بهار است
غلط کردم غلط، دیدار یار است
هلاک آن تنم کز نازنینی
زمین و آسمانش زیر بار است
مرا گوئی چرا شوریده شکلی
شراب است و بهار است و نگار است
مرا ویران دلی و جلوهٔ او
هزار اندر هزار اندر هزار است
بناکامی خوشم یا رب که آنچه
بکام من نگردد، روزگار است
رضی گویی میان کشتگان کیست
شهیدان تو را شمع مزار است
تو رفتهای دل دیوانهای گذاشتهای
دوباره آمدهای دانهای گذاشتهای
برای حسرت من بوسهای فرستادی
کنار آینهای شانهای گذاشتهای
درست آمدهای این دل من است، فقط
قدم به خانهی ویرانهای گذاشتهای
طبیعیاند! به این لرزهها نگاه نکن
که سر به شانهی دیوانهای گذاشتهای
حرام باد به تو بوسهام اگر روزی
محل به خندهی بیگانهای گذاشتهای
دل سپردم به رهت تا که مریدت باشم
در پناه شب بی ماه، حبیبت باشم...
*******
مهرت به دلم نشست وافسونم کرد!
عشقت به سرم پرزد و مجنونم کرد...
*******
دل دیوانه ام گردید اسیرمرمری مرجان گون
تا به صیادش بگوید راز غمگین دلی پرخون...
تا کنون دیوانه وار اسم کسی بوسیده ای؟
نیمه شب در آینه با خنده اش خندیده ای ؟
چشم بر در ،خنده بر لب،اشک هم در دیدگان
سال ها با یاد او، با ساز او رقصیده ای؟
راستی پیش آمده با ترس از دست دادنش
همچو طفلی از نبود مادرش ترسیده ای؟
اولین دیدار مانده خاطرت یک روز خوب
باز هر هفته به یادش در سماع چرخیده ای؟
با خیال اولین دیدار او عصری قشنگ
صبح ها با فکر آن عصرقشنگ بالیده ای؟
من نمی دانم چنان لیلای مجنون کش شدی
حال او را از هوا از آینه ،باد صبا پرسیده ای؟
ثریا ابراهیمی (پری) معشوقه معروف استاد شهریار است
که ﺗﺎ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﻋﻤﺮ ﺑﺎ اینﮑﻪ ﻫﻴﭻﮔﺎه ﭘﻴﻮﻧﺪﯼ ﻣﻴﺎﻥ آن ها
ﺻﻮﺭﺕ ﻧﮕﺮفت ﺍﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ
یکدﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﻨﺪ!
وین جوانی هم هنوزش عنفوان است ای پری
دل دهد تاوان، اگر تن ناتوان است ای پری
با غمت پهلو زدم، غم پهلوان است ای پری
من حریفی کهنه ام، درسم روان است ای پری
آمدی وقتی که حُر بی بازوان است ای پری
چون کند شاخی که بی برگ و نوان است ای پری
نوشدارویش هنوز از پی دوان است ای پری
با که دیگر آنهمه تاب و توان است ای پری
آن اَوان هم عمر بود، این هم اوان است ای پری
کاین از راه افتاده هم از کاروان است ای پری
باز شعر دلنشین، قوتِ روان است ای پری
کو بهشت ارغنون و ارغوان است ای پری
پیر را گو شهریار از شبروان است ای پری
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟
صدای کیست که این گونه روشن و گیراست؟
که بود و کیست که از این مسیر میآید؟
چه گفته است مگر جبرییل با احمد؟
صدای کاتب و کلک دبیر میآید
خبر به روشنی روز در فضا پیچید
خبر دهید:کسی دستگیر میآید
کسی بزرگتر از آسمان و هر چه در اوست
به دستگیری طفل صغیر میآید
علی به جای محمد به انتخاب خدا
خبر دهید: بشیری به نذیر میآید
کسی که به سختی سوهان، به سختی صخره
کسی که به نرمی موج حریر میآید
کسی که مثل کسی نیست، مثل او تنهاست
کسی شبیه خودش، بینظیر میآید
خبر دهید که: دریا به چشمه خواهد ریخت
خبر دهید به یاران: غدیر میآید
به سالکان طریق شرافت و شمشیر
خبر دهید که از راه، پیر میآید
خبر دهید به یاران:دوباره از بیشه
صدای زنده یک شرزه شیر میآید
خم غدیر به دوش از کرانهها، مردی
به آبیاری خاک کویر میآید
کسی دوباره به پای یتیم میسوزد
کسی دوباره سراغ فقیر میاید
کسی حماسهتر از این حماسههای سبک
کسی که مرگ به چشمش حقیر میآید
غدیر آمد و من خواب دیدهام دیشب
کسی سراغ من گوشه گیر میآید
کسی به کلبه شاعر، به کلبه درویش
به دیده بوسی عید غدیر میآید
شبیه چشمه کسی جاری و تبپنده، کسی
شبیه آینه روشن ضمیر میآید
علی (ع) همیشه بزرگ است در تمام فصول
امیر عشق همیشه امیر میآید
به سربلندی او هر که معترف نشود
به هر کجا که رود سر به زیر میآید
شبیه آیه قرآن نمیتوان آورد
کجا شبیه به این مرد، گیر میآید؟
مگر ندیدهای آن اتفاق روشن را؟
به این محله خبرها چه دیر میآید!
بیا که منکر مولا اگر چه آزاد است
به عرصه گاه قیامت اسیر میآید
بیا که منکر مولا اگر چه پخته، ولی
هنوز از دهنش بوی شیر میآید
علی همیشه بزرگ است در تمام فصول
امیر عشق همیشه امیر میآید...
درد عشقی کشیدهام که مپرس
زهر هجری چشیدهام که مپرس
گشتهام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیدهام که مپرس
آن چنان در هوای خاک درش
میرود آب دیدهام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش
سخنانی شنیدهام که مپرس
سوی من لب چه میگزی که مگوی
لب لعلی گزیدهام که مپرس
بی تو در کلبه گدایی خویش
رنجهایی کشیدهام که مپرس
همچو حافظ غریب در ره عشق
به مقامی رسیدهام که مپرس...