عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

شمع مزار... "رضی‌الدین آرتیمانی"

 

بهشت است آن ندانم یا بهار است

غلط کردم غلط، دیدار یار است

 

هلاک آن تنم کز نازنینی

زمین و آسمانش زیر بار است

 

مرا گوئی چرا شوریده شکلی

شراب است و بهار است و نگار است

 

مرا ویران دلی و جلوهٔ او

هزار اندر هزار اندر هزار است

 

بناکامی خوشم یا رب که آنچه

بکام من نگردد، روزگار است

 

رضی گویی میان کشتگان کیست

شهیدان تو را شمع مزار است

 


دل دیوانه... "مهدی فرج"

تو رفته‌ای دل دیوانه‌ای گذاشته‌ای

دوباره آمده‌ای دانه‌ای گذاشته‌ای


برای حسرت من بوسه‌ای فرستادی

کنار آینه‌ای شانه‌ای گذاشته‌ای


درست آمده‌ای این دل من است، فقط

قدم به خانه‌ی ویرانه‌ای گذاشته‌ای  


طبیعی‌اند! به این لرزه‌ها نگاه نکن

که سر به شانه‌ی دیوانه‌ای گذاشته‌ای


حرام باد به تو بوسه‌ام اگر روزی

محل به خنده‌ی بیگانه‌ای گذاشته‌ای



تک بیتی و دو بیتی2... "رع"

 دل سپردم به رهت تا که مریدت باشم

در پناه شب بی  ماه، حبیبت باشم...


*******


مهرت به دلم نشست وافسونم کرد!

عشقت به سرم  پرزد و مجنونم کرد...


*******


دل دیوانه ام گردید اسیرمرمری مرجان گون

تا به صیادش بگوید راز غمگین  دلی  پرخون...

"عاشقانه"... " ؟"

 

تا کنون دیوانه وار اسم کسی بوسیده ای؟

نیمه شب در آینه با خنده اش خندیده ای ؟

 

چشم بر در ،خنده بر لب،اشک هم در دیدگان  

سال ها با یاد او، با ساز او رقصیده ای؟

 

راستی پیش آمده با ترس از دست دادنش 

همچو طفلی از نبود مادرش ترسیده ای؟

 

اولین دیدار مانده خاطرت یک روز خوب  

باز هر هفته به یادش در سماع چرخیده ای؟

 

با خیال اولین دیدار او عصری قشنگ  

صبح ها با فکر آن عصرقشنگ بالیده ای؟

 

من نمی دانم چنان لیلای مجنون کش شدی  

حال او را از هوا از آینه ،باد صبا پرسیده ای؟  

 


پیر اگر باشم چه غم، عشقم جوان است ای پری... "شهریار"

 

ثریا ابراهیمی (پری) معشوقه معروف استاد شهریار است

که ﺗﺎ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﻋﻤﺮ ﺑﺎ اینﮑﻪ ﻫﻴﭻﮔﺎه ﭘﻴﻮﻧﺪﯼ ﻣﻴﺎﻥ آن ها

ﺻﻮﺭﺕ ﻧﮕﺮفت ﺍﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ

یکدﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﻨﺪ!



پیر اگر باشم چه غم، عشقم جوان است ای پری

وین جوانی هم هنوزش عنفوان است ای پری 


هرچه عاشق پیرتر، عشقش جوانتر، ای عجب!

دل دهد تاوان، اگر تن ناتوان است ای پری


پیل ماه و سال را پهلو نمی کردم تُهی

با غمت پهلو زدم، غم پهلوان است ای پری


هر کتاب تازه ای کز ناز داری، خود بخوان

من حریفی کهنه ام، درسم روان است ای پری


از شماتت کم کن و تیغی فرود آر و برو

آمدی وقتی که حُر بی بازوان است ای پری


شاخساران را حمایت می کند برگ و نوا

چون کند شاخی که بی برگ و نوان است ای پری


روح سُهراب جوان از آسمانها هم گذشت

نوشدارویش هنوز از پی دوان است ای پری


جای شکرش باقی اَر واپَس بچرخد دوکِ عمر

با که دیگر آنهمه تاب و توان است ای پری


یاد ایّامی که دلها بود لبریزِ امید

آن اَوان هم عمر بود، این هم اوان است ای پری


با نواهای جرس گاهی به فریادم برس

کاین از راه افتاده هم از کاروان است ای پری


گر به یاقوت روان، دیگر نیاری لب زدن

باز شعر دلنشین، قوتِ روان است ای پری


گو جهانِ تن جهنّم شو، جهان ما دل است

کو بهشت ارغنون و ارغوان است ای پری


کام درویشان نداده خدمت پیران، چه سود

پیر را گو شهریار از شبروان است ای پری

 


 

صدای کیست چنین دلپذیر می‌آید؟... "مرتضی امیری اسفندقه"



صدای کیست چنین دلپذیر می‌آید؟

کدام چشمه به این گرمسیر می‌آید؟

 

صدای کیست که این گونه روشن و گیراست؟

که بود و کیست که از این مسیر می‌آید؟

 

چه گفته است مگر جبرییل با احمد؟

صدای کاتب و کلک دبیر می‌آید

 

خبر به روشنی روز در فضا پیچید

خبر دهید:‌کسی دستگیر می‌آید

 

کسی بزرگ‌تر از آسمان و هر چه در اوست

به دست‌گیری طفل صغیر می‌آید

 

علی به جای محمد به انتخاب خدا

خبر دهید: بشیری به نذیر می‌آید

 

کسی که به سختی سوهان، به سختی صخره

کسی که به نرمی موج حریر می‌آید

 

کسی که مثل کسی نیست، مثل او تنهاست

کسی شبیه خودش، بی‌نظیر می‌آید

 

خبر دهید که: دریا به چشمه خواهد ریخت

خبر دهید به یاران: غدیر می‌آید

 

به سالکان طریق شرافت و شمشیر

خبر دهید که از راه، پیر می‌آید

 

خبر دهید به یاران:‌دوباره از بیشه

صدای زنده یک شرزه شیر می‌آید

 

خم غدیر به دوش از کرانه‌ها، مردی

به آبیاری خاک کویر می‌آید

 

کسی دوباره به پای یتیم می‌سوزد

کسی دوباره سراغ فقیر می‌اید

 

کسی حماسه‌تر از این حماسه‌های سبک

کسی که مرگ به چشمش حقیر می‌آید

 

غدیر آمد و من خواب دیده‌ام دیشب

کسی سراغ من گوشه گیر می‌آید

 

کسی به کلبه شاعر، به کلبه درویش

به دیده بوسی عید غدیر می‌آید

 

شبیه چشمه کسی جاری و تبپنده، کسی

شبیه آینه روشن ضمیر می‌آید

 

علی (ع) همیشه بزرگ است در تمام فصول

امیر عشق همیشه امیر می‌آید

 

به سربلندی او هر که معترف نشود

به هر کجا که رود سر به زیر می‌آید

 

شبیه آیه قرآن نمی‌توان آورد

کجا شبیه به این مرد، گیر می‌آید؟

 

مگر ندیده‌ای آن اتفاق روشن را؟

به این محله خبرها چه دیر می‌آید!

 

بیا که منکر مولا اگر چه آزاد است

به عرصه گاه قیامت اسیر می‌آید

 

بیا که منکر مولا اگر چه پخته، ولی

هنوز از دهنش بوی شیر می‌آید

 

علی همیشه بزرگ است در تمام فصول

امیر عشق همیشه امیر می‌آید...

 

 

عید سعید غدیرخم بر عاشقان مبارک...

درد عشقی کشیده‌ام که مپرس... "حافظ"

درد عشقی کشیده‌ام که مپرس

زهر هجری چشیده‌ام که مپرس

 

گشته‌ام در جهان و آخر کار

دلبری برگزیده‌ام که مپرس

 

آن چنان در هوای خاک درش

می‌رود آب دیده‌ام که مپرس

 

من به گوش خود از دهانش دوش

سخنانی شنیده‌ام که مپرس

 

سوی من لب چه می‌گزی که مگوی

لب لعلی گزیده‌ام که مپرس

 

بی تو در کلبه گدایی خویش

رنج‌هایی کشیده‌ام که مپرس

 

همچو حافظ غریب در ره عشق

به مقامی رسیده‌ام که مپرس...