عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

جان منست او هی مزنیدش... "مولانا"


جان منست او هی مزنیدش

آن منست او هی مبریدش

 

آب منست او نان منست او

مثل ندارد باغ امیدش

 

باغ و جنانش آب روانش

سرخی سیبش سبزی بیدش

 

متصلست او معتدلست او

شمع دلست او پیش کشیدش

 

هر که ز غوغا وز سر سودا

سر کشد این جا سر ببریدش

 

هر که ز صهبا آرد صفرا

کاسه سکبا پیش نهیدش

 

عام بیاید خاص کنیدش

خام بیاید هم بپزیدش

 

نک شه هادی زان سوی وادی

جانب شادی داد نویدش

 

داد زکاتی آب حیاتی

شاخ نباتی تا به مزیدش

 

باده چو خورد او خامش کرد او

زحمت برد او تا طلبیدش

 


سلام می کنم به باد... "یغما گلرویی"

 سلام می کنم به باد ،

به بادبادک و بوسه ،

به سکوت و سوال

و به گلدانی

که خواب گل همیشه بهار می بیند !

 

سلام می کنم به چراغ ،

به چرا های کودکی ،

به چال های مهربان گونه ی تو !!

 

سلام می کنم به پائیز پسین پــروانه ،

به مسیر مدرسه ،

به بالش نمناک ،

به نامه های نرسیده !

 

سلام می کنم به تصویر زنی نی زن ؛

به نی زنی تنها ،

به آفتاب و آرزوی آمدنت!

 

سلام می کنم به کوچه ،

به کلمه ،

به چلچله های بی چه چه ،

به همین سر به هوایی ساده !

 

سلام می کنم به بی صبری ،

به بغض ،

به باران ،

به بیم باز نیامدن نگاه تو ...

 

 

باور کن

من به یک پـاسخ کوتاه ،

به یک سلام سرسری راضیــم !

آخر چرا سکوت می کنی ؟...

 

 


صاحب خانه... "فروغی بسطامی"

من نمی‌گویم که عاقل باش یا دیوانه باش

گر به جانان آشنایی از جهان بیگانه باش

 

گر سر مقصود داری مو به مو جوینده شو

ور وصال گنج خواهی سر به سر ویرانه باش

 

گر ز تیر غمزه خونت ریخت ساقی دم مزن

ور به جای باده زهرت داد در شکرانه باش

 

چون قدح از دست مستان می خوری مستانه خور

چون قدم در خیل مردان می‌زنی مردانه باش

 

گر مقام خوش‌دلی می‌خواهی از دور سپهر

شام در مستی، سحر در نعرهٔ مستانه باش

 

گر شبی در خانه جانانه مهمانت کنند

گول نعمت را مخور مشغول صاحب خانه باش

 

یا به چشم آرزو سیر رخ صیاد کن

یا به صحرای طلب در جستجوی دانه باش

 

یا مشامت را ز بوی سنبلش مشکین مخواه

یا هم آغوش صبا یا هم نشین شانه باش

 

یا گل نورسته شو یا بلبل شوریده‌حال

یا چراغ خانه یا آتش به جان پروانه باش

 

یا که طبل عاشقی و کوس معشوقی بزن

یا به رندی شهره شو یا در جمال افسانه باش

 

یا به زاهد هم قدم شو یا به شاهد هم نشین

یا خریدار خزف یا گوهر یک دانه باش

 

یا مسلمان باش یا کافر، دورنگی تا به کی

یا مقیم کعبه شو یا ساکن بت خانه باش

 

یا که در ظاهر فروغی ذکر درویشی مکن

یا که در باطن مرید خسرو فرزانه باش

 

ناصرالدین شه که چرخش عرضه می‌دارد مدام

شادکام از وصل معشوق و لب پیمانه باش

 


 

سرود ای ایران... "حسین گل گلاب"

 

ای ایران ای مرز پر گهر

ای خاکت سرچشمه هنر

دور از تو اندیشه بدان

پاینده مانی و جاودان

ای … دشمن ار تو سنگ خاره‌ای من آهنم

جان من فدای خاک پاک میهنم

مهر تو چون شد پیشه‌ام

دور از تو نیست اندیشه‌ ام

در راه تو ، کی ارزشی دارد این جان ما

پاینده باد خاک ایران ما

 

 سنگ کوهت دُر و گوهر است

خاک دشتت بهتر از زر است

مهرت از دل کی برون کنم

برگو بی مهر تو چون کنم

تا … گردش جهان و دور آسمان بپاست

نور ایزدی همیشه رهنمای ماست

مهر تو چون شد پیشه ام

دور از تو نیست، اندیشه ام

در راه تو، کی ارزشی دارد این جان ما

پاینده باد خاک ایران ما

  

ایران ای خرم بهشت من

روشن از تو سرنوشت من

گر آتش بارد به پیکرم

جز مهرت بر دل نپرورم

از … آب و خاک و مهر تو سرشته شد دلم

مهرت ار برون رود چه می شود دلم

مهر تو چون شد پیشه ام

دور از تو نیست اندیشه ام

در راه تو، کی ارزشی دارد این جان ما

پاینده باد خاک ایران ما...

 

 


شادمانی ها... "فاضل نظری"


همین که نعش درختی به باغ می افتد

بهانه باز به دست اجاق می افتد

 

حکایت من و دنیایتان حکایت آن

پرنده ایست که به باتلاق می افتد

 

عجب عدالت تلخی که شادمانی ها

فقط برای شما اتفاق می افتد

 

تمام سهم من از روشنی همان نوریست

که از چراغ شما در اتاق می افتد

 

به زور جاذبه سیب از درخت چیده زمین

چه میوه ای ز سر اشتیاق می افتد

 

همیشه همره هابیل بوده قابیلی

میان ما و شما کی فراق می افتد؟