عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

فتح خواهم کرد روزی سرزمینت را... “ رضا نیکوکار”

گرچه گاهی حال من مانند گیسوهای توست

چشمه ی آرامشم پایین ابروهای توست

 

خنده کن تا جای خون درمن عسل جاری کنی

بهترین محصول ها مخصوص کندوهای توست

 

فتنه ها افتاده بین روسری های سرت

خون به پا کردی، ببین! دعوا سرموهای توست

 

کار دنیا را بنازم که پر از وارونگی ست

یک پلنگ مدعی در دام آهوهای توست

 

فتح خواهم کرد روزی سرزمینت را اگر

لشکری آماده پشت برج و باروهای توست

 

شهر را دارد به هم می ریزد امشب ، جمع کن

سینه چاکی را که مست از زخم چاقوهای توست

 

کوک کن ، بردار سازت را ، برقصان وبرقص

زندگی آهنگ زیبای النگوهای توست

 

خوش به حال من که می میرم برایت این همه

مرگ امکانی به سمت نوشداروهای توست


درد هایی تلخ... “رضاتنجیده”

 در مسیرم هزاران‌پیچُ‌خم دارم رفیق

درد هایى تلخ اما تازه دَم دارم رفیق

 

دوستان بى وفا بسیار اما در عوض

دشمنانى باوفا و هم‌قسم دارم رفیق

 

بـــا همــه نامهربانــان مهربــانى می‌کنم

چون که‌درقلبم‌خدایى‌ محترم ‌دارم ‌رفیق

 

من‌براى‌ بهترینُ‌ بدترین بدخواه‌ خویش

آرزو هاى عجیبى در سرم دارم رفیق

 

شیطنت‌هاى من دیوانه را جدى نگیر

پشت‌لبخندم‌ سى‌سال ‌غم‌ دارم ‌رفیق

 

لابه‌لاى زخم‌هاى کهنه زخمت را بزن

جا براى زخم‌هاى تازه کم دارم رفیق



ماجرای نیمه شب... "رهی معیری"

یافتم روشندلی از گریه های نیمشب

خاطری چون صبح دارم از صفای نیمشب

 

شاهد معنی که دل سر گشته از سودای اوست

جلوه بر من کرد در خلوت سرای نیمشب

 

در دل شب دامن دولت به دست آمد مرا

گنج گوهر یافتم از گریه های نیمشب

 

دیگرم الفت به خورشید جهان افروز نیست

تا دل درد آشنا شد آشنای نیمشب

 

نیمشب با شاهد گلبن درآمیزد نسیم

بوی آغوش تو آید از هوای نیمشب

 

نیست حالی در دل شاعر خیال انگیز تر

از سکوت خلوت اندیشه زای نیمشب

 

با امید وصل از درد جدایی باک نیست

کاروان صبح آید از قفای نیمشب

 

همچو گل امشب رهی از پای تا سر گوش باش

تا سرایم قصه ای از ماجرای نیمشب