عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

زندگی جاریست... "؟"

 

زندگی جاریست...

 

زندگی با همه وسعت خویش

 

محفل ساکت غم خوردن نیست

 

حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست

 

اضطراب و هوس دیدن و نادیدن نیست

 

زندگی خوردن و خوابیدن نیست

 

زندگی جنبش جاری شدن است  ادامه مطلب ...

نه مرادم نه مریدم... "فریدون حلمی"


نه مرادم نه مریدم

نه پیامم نه نویدم

نه سلامم نه علیکم

نه سیاهم نه سپیدم

نه چنانم که تو گویی

نه چنینم که تو خوانی

نه آنگونه که گفتند و شنیدی

نه سمایم نه زمینم

نه به زنجیر کسی بسته و برده ی دینم

نه سرابم نه برای دل تنهایی تو جام شرابم

نه گرفتار و اسیرم نه حقیرم نه فرستاده ی پیرم

نه بهر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم

نه جهنم نه بهشتم نه چنین است سرنوشتم

   ادامه مطلب ...

گیسوان حسرت... "؟"


"در انتظار حضرت مهدی (عج) "


یوسف مصری نمی آید به کنعان دلم


بازسر را می گذارد غم به دامان دلم


بی حضورچتر دستانت ببین یعقوب وار


مانده ام امشب دوباره زیر باران دلم


خوب می دانی زلیخای جنون با من چه کرد


پاره شد در ماتم عصمت گریبان دلم


نوح من ! خاصیت عشق است امواج بلند


کشتی ات را بشکن و بنشین به طوفان دلم


کی بهارت می وزد بر گیسوان حسرتم


کی نگاهت می شود ای خوب مهمان دلم ؟


تا بگویی با من از عریانی اندوه خویش


تا بگویم با تو از اسرار پنهان دلم


بوی پیراهن مرا کافی است تا روشن شود


چشم تاریک و شب خاموش کنعان دلم                                                                                    "?"

برای سی و دو سالگی ام... "اشرف گیلانی"


دنیا شبیه شیشه پس از باران
دنیا شبیه پنجره بعد از باد
دنیا اسیر پنجره و شیشه
دنیا سی و دو سال مرا هل داد!

ابری عقیم و تیره و مایوس است
دنیای دل سپرده به نابودی
ای آنکه بی تو در دل من دردی ست!
آزادی عزیز! کجا بودی؟

من یک جنازه ام وسط میدان
تفهیم کن به مرگ دلیلت را
نزدیک تر بیا که نمی بینم
دل رعشه های جرّثقیلت را

  ادامه مطلب ...

طنینِ خنده‌... "عماد موسوی"

طنینِ خنده‌ات را باد خیلی زود خواهد برد

زمان با خود هر آن چیزی که اینجا بود خواهد برد

 

شنا یعنی مخالف با مسیرِ رود پیمودن

وگرنه کنده را هم در مسیرش رود خواهد برد

 

من و تو مثلِ واگن‌های خسته روی یک ریلیم

که تنها دیگری از رفتنِ ما سود خواهد برد

 

بهاری گرچه خواهد آمد اما از زمستان‌ها

درختی یادگاری تلخ و درد آلود خواهد برد

 

غبار آهسته این آیینه را افسرده خواهد کرد

طنینِ خنده‌ات را باد خیلی زود خواهد برد

 


زمین دلتنگ و مهدى بی قرار است... "?"

زمین دلتنگ و مهدى بی قرار است‏

فلک شیدا، پریشان روزگار است‏

دلا، آدینه شد، دلبر نیامد

غروب انتظارم سرنیامد

همه دلها پر از آه و غم و درد

همه آلاله‏ ها پژمرده و زرد

نفس‏ها خسته و در دل خموشند

فغانها بى‏ صدا و پرخروشند

نه رنگى از عدالت، نى از صداقت‏

در و دیوار دارد نقش ظلمت‏

شده پرپر گل مهر و محبّت‏

همه دلها شده سرشار نفرت

شده شام یتیمان، ناله و اشک‏

برد هرکس به کاخ دیگرى رشک‏

شده پژمرده غنچه در چمنزار

بگشت آواره گل در کوى گلزار

نشسته دیو بر دلهاى خفته‏

همه جا بذر نومیدى شکفته‏

زده زنگارها آئین و مذهب‏

دمى، رویى ز سرور نیست یا رب‏

به اشک چشم و مهر و ماه، سوگند

به آه و ناله دل هاى دربند

اگر نرگس ز هجرت زار زار است‏

شقایق تا قیامت داغدار است‏...

شعرزیبای عقاب و کلاغ... "دکتر پرویز خانلری"

گشت غمناک دل و جان عقاب

چو ازو دور شد ایام شباب

دید کش دور به انجام رسید

آفتابش به لب بام رسید

باید از هستی دل بر گیرد

ره سوی کشور دیگر گیرد

خواست تا چاره ی نا چار کند

دارویی جوید و در کار کند

صبحگاهی ز پی چاره ی کار

گشت برباد سبک سیر سوار

گله کاهنگ چرا داشت به دشت

ناگه ا ز وحشت پر و لوله گشت

وان شبان ، بیم زده ، دل نگران

شد پی بره ی نوزاد دوان

کبک ، در دامن خار ی آویخت

مار پیچید و به سوراخ گریخت

آهو استاد و نگه کرد و رمید

دشت را خط غباری بکشید 

ادامه مطلب ...