عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

باز کن در را برایت شعر ناب آورده ام..."محمدرضا بداغی"

باز کن در را برایت شعر ناب آورده ام

یک غزل شیرین تر از شهد شراب آورده ام

 

باز کن در را که از صحن بلند آسمان

یک بغل احساس گرم آفتاب آورده ام

 

از صدای تیشه ی فرهاد بر آغوش کوه

بوسه ی دلچسب شیرین ، بازتاب آورده ام

 

از نگاه مست مجنون بر مدار زندگی

عشق را بالاترین فصل الخطاب آورده ام

 

گفته بودی عقل را در راه دل باید شکست

یک جهان دیوانگی را در جواب آورده ام

 

باز کن در را شنیدم بی قراری می کنی

از قطار تا ابد در راه ، تاب آورده ام

 

باز کن ، بنشین تماشا کن که بعد از مرگ هم

شعر گفتم ، واژه را بر وزن آب آورده ام...



دلبرنوازی... “؟”

ﻣﻦ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﻟﻢ ﺩﻟﺒﺮ ﻧﻮﺍﺯﯼ میﮑﻨﻢ

ﺩﻟﺒﺮﻡ ﺷﺎﯾﺪ ﻧﺪﺍﻧﺪ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽﮐﻨﻢ

 

ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﺘﻢ ﺧﺎﻝ لب هاﯾﺶ ﻭﻟﯽ

ﺍﻭ نمی دﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻧﻮﺍﺯﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ

 

ﺑﺎﺩ ﮔﯿﺴﻮﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺳﻮ می برﺩ

ﻣﻦ ﭼﻮﻧﺎﻥ ﺑﺎﺩﯼ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﯾﮑﻪ ﺗﺎﺯﯼ می کنم

 

ﺍﻭ ﭼﻮﻧﺎﻥ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮﯼ ﺑﺎ ﻧﻮﺭ ﺑﺎﺯﯼ می کند

ﻣﻦ ﭼﻨﺎﻥ ﯾﮏ ﻣﺮﻍ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻤﻨﻮﺍﺯﯼ می کنم

 

ﻋﺎﻗﺒﺖ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ ﻧﺎﻣﻪ ﺍی

ﺭﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺑﺎﺯﺳﺎﺯﯼ ﻣﯽﮐﻨﻢ...

 

 


عاقبت قلب تو را با شعر راضی می کنم... “؟”


عاقبت قلب تو را با شعر راضی می کنم

با ردیف و قافیه دیوانه بازی می کنم

 

می روم در مجلس مشروطه ساکن می شوم

یک سخنرانی علیه حزب نازی می کنم

 

انقلابی می کنم سبز و سپید و سرخ و زرد

قلب خود را با تو تقسیم اراضی می کنم

 

کودتای مخملی در چشم مهرویان رواست

حصر می سازم تو را، پرونده سازی می کنم

 

کاش می شد صورت ماه تو گلباران کنم

تا تویی دروازه‌بان در حمله بازی می کنم  

 

طفل جانم خسته شد در مکتب بی‌مهری‌ات

بس که دارم با کلامت جمله‌سازی می کنم

 

گر تو برگردی به این کاشانه بعد از سالها  

باز مهمانی و من مهمان نوازی می کنم...

  


لبخند ما... "فرنگیس حقیقی"

                                                                               

 

     رفتن گاهی شبیه صاعقه ست 

 فقط فرصت داری پلک بزنی
و دیگر نیست
حتی زمان نداری، خاطره اش را آن طور که دلت می خواهد بسازی
مثلا، یک دل سیر در آغوشش بگیری
رد یک رنگین کمان را نشانش بدهی
نام یک خیابان را "لبخند ما" بگذاری...
قار قار کلاغ می افتد به سرم
و فکر می کنم
خوش به حال پیچ امین الدوله ی حیاط 
از دیوار رویا هم، بالاتر می رود
کاش آن شب گفته بودم
"هزار شکوفه می دهد سرانگشتانم
میانه باغچه ی سبز دستانت"
این را برای تو نوشتم 
نصفه،نیمه مانده
حالا که هستی، بیا همین ها را بخوان
اسم خیابان مان هم بشود"لبخند ما

توی شیرینی تو اول..."جواد منفرد "

توی شیرینی ، تو اول ، قند دوم می شود

مزه سوهان اعلا پیش تو گم می شود

 

بین قطاب و گز و نقل محلی ساده است

حدس این که طعم لب های تو چندم می شود 

 

روزها رد می‌شود، چشمت شرابی کهنه‌تر

پلک هایت کم کَمک تبدیل به خُم می‌شود

 

هر کجا ساکن شوی در نقشه، مانند شمال

جمعیت آن جا گرفتار تراکم می‌شود

 

چشم بسته، هر کسی بویت کند توی سرش

باغ های پرگُلِ قمصر تجسم می‌شود

 

ماه را جای تو می گیرم نمی دانم چرا

اینقدر این روزها سوءتفاهم می شود!

 

دود کن اسپند را، چشم حسود از دیدنت

شورِ شور، اصلا دو تا دریاچه‌ی قم می‌شود

 

وقتِ شرعی، لطف کن از پیش مسجد رد نشو

موجبات سستیِ ایمان مردم می‌شود

 

وسوسه یعنی تو ! شالیزار هم یعنی بهشت

بیخودی آدم دچار سیب و گندم می شود...

 

من دیگه بچه نمی شم... “معینی کرمانشاهی”

  

به تو می‌گم که نشو دیوونه ای دل

به تو می‌گم که نگیر بهونه ای دل

من دیگه بچه نمی شم

دیگه بازیچه نمی شم

 

به تو می‌گم عاشقی ثمر نداره

واسه تو جز غم و درد سر نداره

من دیگه بچه نمی‌شم

دیگه بازیچه نمی‌شم

 

عقلم زیر پا گذاشتی رفتی

تو منو مبتلا گذاشتی رفتی

به غم زمونه ای دل

منو واگذاشتی ای دل

 

به خدا منو رسوا کردی ای دل

همه جا مشتمو وا کردی ای دل

هرجا رفتی پاگذاشتی

فتنه برپا کردی ای دل

 

می دونم تو دیگه عاقل نمی شی

تو دیگه برای من دل نمی شی

 

من دیگه بچه نمی شم

دیگه بازیچه نمی شم

 


 

 

دختر زیبای جنگل های آرام شمال ..." ناصر حامدی"

دوست دارم جستجو در جنگل موی تـو را

از خدا چیزی نمی خواهم به جز بوی تو را

 

دختر زیبای جنگل های آرام شمال !

از کجا آورده دست باد گیسوی تو را ؟

 

آستینت را که بـالا داده بودی دیـده انـد

خلق ،رد بوسه ی من روی بازوی تو را

 

چشم هایت را مراقب باش ، می ترسم سگان

عــاقبت در آتش اندازند آهوی تو را

 

کاش جای زندگی کردن در آغوشت ، خدا

قسمتم می کرد مردن روی زانوی تو را