عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

چو گلدان خالی لب پنجره... "قیصر امین پور"

    گواهی بخواهید اینک گواه
    
همین زخم هایی که نشمرده ایم


    
دلی سربلند و سری سر به زیر
    
از این دست عمری به سر برده ایم 
    
    
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم 
    
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
    
    
چو گلدان خالی لب پنجره 
    
پر از خاطرات ترک خورده ایم


    
اگر داغ دل بود ما دیده ایم
    
اگر خون دل بود ما خورده ایم


    
اگر دل دلیل است ما آورده ایم
    
اگر داغ شرط است ما برده ایم


    
اگر دشنه ی دشمنان گردنیم
    
اگرخنجر دوستان گرده ایم


    
گواهی بخواهید اینک گواه
    
همین زخم هایی که نشمرده ایم


    
دلی سربلند و سری سر به زیر
    
از این دست عمری به سر برده ایم 
    


همسایه... "وحید قاسمی"


 

در دایره ی عشق گرفتار حسینم

عاشق شده ی چرخش پرگار حسینم

 

فریاد زند چاک گریبان جنونم

عمریست که منصورم و بردار حسینم

 

انگشت نمای همه ی رهگذرانم

دیوانه ی زنجیری بازار حسینم

 

این زاغ بدآواز سزاور غضب نیست

من مرغ ستایشگر گلزار حسینم

 

خوشبخت ترینم که نیازم به کسی نیست

من ریزه خور سفره ی دربار حسینم

 

در زندگیم واسطه ی فیض الهی است

من تا ابدالدهر بدهکار حسینم

 

فردای قیامت همه سرگشته ولی من

آسوده میان صف زوار حسینم

 

در خلد برین از کرم حضرت دادار

همسایه ی دیوار به دیوار حسینم

 

 


فرا رسیدن ماه محرم بر عاشقان حسینی تسلیت و تعزیت باد...


چرکین ترین زخمی که انسان دیده تنهایی ست... "سهیل محمودی"


وقتی تمام شهر دستاویز رسوایی ست

بی پرده می گویم تماشایی،تماشایی ست


بر چهره ها جز صورتک یا عینک دودی

چیزی نخواهی دید در شهری که هرجایی ست


سقفی مهیا کن برایم، گر چه گوری تنگ

بیزارم از این خانه هایی که مقوایی ست


بر آفتاب افکنده ام بود و نبودم را

از زندگی تنها نصیبم شعر و شیدایی ست


خون دل و داغ جگر، گندابه و مردار

تا بوده دنیا را همین رسم پذیرایی ست


آیینه ام، آیینه در شهری که تفریحش

از صبح تا شب، سنگسار عشق و زیبایی ست


فریادهای خویش را در سینه پنهان کن

ای جان بر لب آمده،وقت شکیبایی ست


دردی ست جانفرسا و بی بهبود و رنج آلود

چرکین ترین زخمی که انسان دیده تنهایی ست



هفتم مهرماه 1393

یک عمر از تو فاصله کم نیست... "داودحاتمی"

یک عمر از تو فاصله کم نیست
یک عمر تنهایی چه کابوسی

 

دریای بی ساحل منو دریاب 
بیزارم از هرنورفانوسی

بیزارم ازعادت به تنهایی
ازگم شدن توی فراموشی


مثل غریقی غوطه وربودن
باصخره ها هرشب هم آغوشی

بازخم هایی که ازت خوردم
یک عمر عاشق زندگی کردم

یک عمرفهمیدم نمی تونم 
باتوبه حتی ازتو برگردم

عشق ِتوآخرقاتلم میشه
محتاج این مرگم حلالم کن

هم بغض ِشیشه م ،ازدل ِسنگم
رودم ،گل آلودم ،زلالم کن

سرخوردم ازاین بی سرانجامی
تردیدتو حس می کنم کم کم 

وقتی به پوچی می رسم باتو
یک زخم بی توکافیه واسم


تا چشم خُم افتاد به سیمای تو، ساقی... "قاسم صرافان"

تا چشم خُم افتاد به سیمای تو، ساقی!

مثل همه خَم شد جلوی پای تو، ساقی!

 

دل بست به آن حالت گیرای تو، ساقی!

شد مثل نبی، غرق تماشای تو، ساقی!

 

خاتم به تو ‌بالیده، که پایان پیامی

هم نقطه‌ی آغازی و هم ختم کلامی

 

این سلسله‌ی عشق، به موی تو رسیده

سیب دل عشاق، به جوی تو رسیده

   ادامه مطلب ...