عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

گله عاشق... "شهریار"


آتشی زد شب هجرم به دل و جان که مپرس

آن چنان سوختم از آتش هجران که مپرس

 

گله ئی کردم و از یک گله بیگانه شدی

آشنایا گله دارم ز تو چندان که مپرس

 

مسند مصر ترا ای مه کنعان که مرا

ناله هائی است در این کلبه احزان که مپرس

 

سرونازا گرم اینگونه کشی پای از سر

منت آنگونه شوم دست به دامان که مپرس

 

گوهر عشق که دریا همه ساحل بنمود

آخرم داد چنان تخته به طوفان که مپرس

 

عقل خوش گفت چو در پوست نمیگنجیدم

که دلی بشکند آن پسته خندان که مپرس

 

بوسه بر لعل لبت باد حلال خط سبز

که پلی بسته به سر چشمه حیوان که مپرس

 

این که پرواز گرفته است همای شوقم

به هواداری سرویست خرامان که مپرس

 

دفتر عشق که سر خط همه شوق است وامید

آیتی خواندمش از یاس به پایان که مپرس

 

شهریارا دل از این سلسله مویان برگیر

که چنانچم من از این جمع پریشان که مپرس

 


 

در وصل هم... ای گل در آتشم... "شهریار"


در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم

 عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم

 

با عقل آب عشق به یک جو نمی رود

 بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

 

دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز

 صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم

 

پروانه را شکایتی از جور شمع نیست

 عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم

 

خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست

 شاهد شو ای شرار محبت که بی غشم

 

باور مکن که طعنه ی طوفان روزگار

 جز در هوای زلف تو دارد مشوشم

 

سروی شدم به دولت آزادگی که سر

 با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم

 

دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان

 لب می گزد چو غنچه ی خندان که خامشم

 

هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب

 ای آفتاب دلکش و ماه پری وشم

 

لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی

 تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم

 

ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار

 این کار تست من همه جور تو می کشم