عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

نکوهش مکن چرخ نیلوفری را... " ناصرخسرو"

 

نکوهش مکن چرخ نیلوفری را

برون کن ز سر باد و خیره‌سری را

 

بری دان از افعال چرخ برین را

نشاید ز دانا نکوهش بری را

 

همی تا کند پیشه، عادت همی کن

جهان مر جفا را، تو مر صابری را

 

هم امروز از پشت بارت بیفگن

میفگن به فردا مر این داوری را

   ادامه مطلب ...

زیر تاریکی شب دیدن مهتاب قشنگ است... "؟"


زیر تاریکی شب

دیدن مهتاب قشنگ است  

چه خیالی ست اگر بال ندارم؟

حس پرواز که هست  

حس پرواز قشنگ است  

قلمم

دفتر شعرم

همه را باد ربود

خبری نیست

رقص ژولیده ی نیزار قشنگ است 

در ودیوار اگر غم دارد

گریه کن

گریه قشنگ است.

به کسی کینه نگیرید

دل بی کینه قشنگ است 

به همه مهر بورزید  

به خدا مهر قشنگ است 

دست هر رهگذری را

بفشارید به گرمی  

بوسه هم حس قشنگی ست 

بوسه بر دست پدر  

بوسه بر گونه ی مادر  

لحظه حادثه بوسه قشنگ است 

بفشارید به آغوش عزیزان

پدر و مادر و فرزند

به خدا گرمی آغوش قشنگ است 

نزنید سنگ به گنجشک

پر کنجشک قشنگ است 

پر پروانه ببوسید

پر پروانه قشنگ است.

نزنید سنگ به هر زاغ سیاهی

به خدا زاغ قشنگ است  

نسترن را بشناسید

یاس را لمس کنید

به خدا لاله قشنگ است 

همه حا مست بخندید

همه جا عشق بورزید

سینه با عشق قشنگ است 

بشناسید خدا را

هر کجا یاد خدا هست

هر کجا نام خدا هست

سقف آن خانه قشنگ است...

 


دوبیتی‌ها(1)... "باباطاهر"

 

چه خوش بی‌مهربانی هر دو سر بی

که یکسر مهربانی دردسر بی

 

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت

دل لیلی از آن شوریده تر بی

 


*****


            ز بوی زلف تو مفتونم ای گل                  

ز رنگ روی تو دلخونم ای گل     

 

                    من عاشق زعشقت بیقرارم                    

تو چون لیلی و من مجنونم ای گل



*****



نمی دانم دلم دیوانهٔ کیست

کجا آواره و در خانهٔ کیست

 

نمی دونم دل سر گشتهٔ مو

اسیر نرگس مستانهٔ کیست



*****


اگر دستم رسد بر چرخ گردون

از او پرسم که این چین است و آن چون

 

یکی را می دهی صد ناز و نعمت

یکی را نان جو آلوده در خون

 


*****


چرا آزرده حالی ای دل ای دل

همه فکر و خیالی ای دل ای دل

 

بساجم خنجری دل را برآرم

بوینم تا چه حالی ای دل ای دل



*****

 



یاد... "نجمه زارع"


می رسم، اما سلام انگار یادم می رود

شاعری آشفته ام هنجار یادم می رود

 

با دلم اینگونه عادت کن بیا بر دل مگیر

بعد از این هر چیز یا هر کار یادم می رود

 

من پر از دردم پر از دردم پر از دردم ولی

تا نگاهت می کنم انگار یادم می رود

 

راستی چندیست می خواهم بگویم بی شمار

دوستت دارم، ولی هر بار یادم می رود

 

مست و سرشاری ز عطر صبح تا می بینمت

وحشت شب های تلخ و تار یادم می رود

 

شب تو را در خواب می بینم همین را یادم است

قصه را تا می شوم بیدار یادم می رود

 

من پر از شور غزل های تو ام اما چرا

تا به دستم می دهی خودکار یادم می رود؟!

 


خلاصه ای از زندگینامه سنایی غزنوی...


سنایی غزنوی

 

 

 

حکیم سنایی:


زادروز:              ۴۷۳ هجری قمری،غزنه

درگذشت:         ۵۴۵ هجری قمری،غزنه،آرامگاه غزنه

ملیت:               ایران بزرگ باستان، افغانستان

نام‌های دیگر:    ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی

دوره:                قرن پنجم و ششم هجری

آثار:                 حدیقةالحقیقه،سیرالعباد الی المعاد

 

ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی یا حکیم سنایی (۴۷۳-۵۴۵ قمری)، 

از بزرگ‌ترین شاعران قصیده‌گو و مثنوی‌سرای زبان پارسی است، 

که در سدهٔ ششم هجری می‌زیسته است.

 

 

زندگی:

حکیم سنائی در سال (۴۷۳ هجری قمری) در شهر غزنه (واقع در افغانستان ) دیده به‌جهان گشود، و در سال (۵۴۵ هجری قمری) در همان شهر درگذشت. نام او را عوفی مجدالدین آدم السنایی و حاجی خلیفه آدم نیز نوشته اند. محمد بن علی الرقا از معاصران او در دیباچه حدیقةالحقیقه نام او را "ابوالمجدودبن آدم السنائی" نوشته است. این حاکی از آن است که نام‌های دیگری که بر روی او نهاده اند غلط می‌باشد. دردیوان سنایی ابیاتی به چشم می‌خورد که در آن سنایی خود را "حسن " خوانده است. در این بیت سنایی می‌گوید:

 

حسن اندر حسن اندر حسنم                    تو حسن خلق و حسن بنده حسن

 

به خاطر این بیت بعضی از محققان می‌گویند که نام او در اصل حسن بوده و وی بعدها نام "مجدود" را برای خود انتخاب کرده است. در ابتدا سنایی طبق عادت آن زمان به دربار سلاطین روی آورد و به دستگاه غزنویان راه پیدا نمود. او در ابتدا به مداحی پرداخت تا اینکه یکباره شیدا شد و دست از جهان و جهانیان شست. سنایی چند سالی از دوران جوانی را در شهرهای بلخ و سرخس و هرات و نیشابور گذراند. می‌گویند در زمانی که در بلخ بود به کعبه رفت. بعد از اینکه از مکه بازگشت مدتی در بلخ ماند. در سال ۵۱۸ ه.ق به غزنین برگشت. یادگار پر ارزش سفرهایش مقداری از قصاید وی می‌باشد. بعد از بازگشت به غزنین می‌گویند که خانه‌ای نداشت و یکی از بزرگان غزنین بنام خواجه عمید احمدبن مسعود به او خانه‌ای بخشید و سنایی تا پایان عمر در غزنین در عزلت به سر برد. و در این ایام مثنوی حدیقةالحقیقه را نوشت.

 

نصایح و اندرزهای حکیم سنایی دلاویز و پرتنوّع، شعرش روان و پرشور و خوش بیان، و خود او، در زمرهٔ پایه‌گذاران نخستین ادبیات منظوم عرفانی در زبان فارسی به‌شمارآمده است

(صفحهٔ ۴۲، حافظ‌نامه، شرح الفاظ، اعلام، مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ ).

 

او در مثنوی، غزل و قصیده توانائی خود را به وضوح نشان داده است.

 

سنائی دیوان مسعود سعد سلمان را، هنگامی که مسعود در اسارت بود، برای او تدوین کرد و با اهتمام سنایی، دیوان مسعود سعد همان زمان ثبت و پراکنده شد و این نیز از بزرگواری سنایی حکایت می‌کند.

 

مضامین عرفانی:

بسیاری از مفاهیم و مضامین بلند اخلاقی و عرفانی، برای نخستین بار، با سحر و سادگی سخن دل‌نشین، زلال، و از جان برخاستهٔ حکیم سنایی به ادبیات کهن فارسی وارد شد.

 

این سخن تحفه‌ایست ربانی                     رمز اسرارهای روحانی

خاطر ناقصم چو کامل شد                        به سخن‌های بکر حامل شد

هر نفس شاهدی دگر زاید                        هر یک از یک شگرف تر زاید

شاهدانی به چهره همچو هلال                 در حجاب حروف زهره جمال

در مقامی که این سخن خوانند                 عقل و جان سحر مطلقش دانند

خاکیان جان نثار او سازند             قدسیان خرقه‌ها در اندازند

 

همین بذرهای اولیهٔ سخنان روحانی و عرفانی‌ست که سنایی پراکنده کرد، و عطار و مولانا و سعدی و حافظ و جز آنان، در طول بیشتر از سه قرن، آن‌ها را به اوج پختگی، صلابت، روانی، و پر معنایی رسانیدند.

 

سنائی و مولانا:

معانی و الفاظ نو ظهور عرفانی در شعر و سخن سنائی در اشعار و اندیشه‌های دیگر استادان سخن فارسی همچون مولانا تأثیر گذارده و در مواردی بازتاب مستقیم داشته‌اند.

 

مولانای بلخی، عطار نیشابوری و سنایی غزنوی را به منزلهٔ روح و چشم خود می‌دانست:

 

عطار روح بود و سنایی دو چشم او            ما از پی سنایی و عطار آمدیم

 

آثار سنایی:

قصاید، غزلیات، رباعیات، قطعات و مفردات سنایی در دیوان اشعار وی گرد آمده است. جز دیوان، آثار دیگر او عبارت‌اند از:

 

حدیقةالحقیقه: این منظومه که در قالب مثنوی سروده شده است، محتوای عرفانی دارد. این منظومه را الهی‌نامه سنایی نیز خوانده‌اند. کار سرودن حدیقةالحقیقه در سال ۵۲۵ هجری قمری پایان یافته است.

 

طریق‌التحقیق: منظومه دیگری در قالب مثنوی است که به وزن و شیوه حدیقةالحقیقه سروده شده است و کار سرودن آن در سال ۵۲۸ ه.ق سه سال بعد از اتمام حدیقةالحقیقه، تمام شده است.

 

سیرالعباد الی المعاد: شامل هفتصد بیت است و در آن از موضوعات اخلاقی سخن رفته است. سنایی در این اثر به طریق تمثیل، از خلقت انسان و نفوس و عقل‌ها صحبت به میان آورده است. سنایی آن را در سرخس سروده است.

 

کارنامهٔ بلخ: هنگام توقف شاعر در بلخ سروده شده و حدود پانصد بیت است و چون به طریق مزاح سروده شده، آن را مطایبه‌نامه نیز گفته‌اند.

 

عشق‌نامه: شامل حدود هزار بیت در قالب مثنوی است و در چهار بخش حقایق، معارف، مواعظ و حکم گرد آمده است.

 

عقل‌نامه: منظومه‌ای است که در سبک و وزن عشق‌نامه در قالب مثنوی سروده شده است.

 

مکاتیب: نوشته‌ها و نامه‌هایی از سنایی است که به نثر فارسی نوشته شده و از آن با نام مکاتیب یا رسائل سنایی یاد می‌شود.

از بی مکانی ام گلــــه دارد جوانی ام ..." سعید بیابانکی"


از بی مکانی ام گلــــه دارد جوانی ام 

شرمنده ی جوانی از این بی مکانی ام ! 


خسّت به خرج می دهد و پا نمی دهد 

بدجنس بوکشیده که من اصفهانی ام 


گز خورده ام دوبسته ،غزل هم که گفته ام 

پس در نتـــیجه آخر شیــــــرین زبانی ام 


من عهد کرده ام که نگویم که شاعرم 

ترسم خدا نکرده بفهمد روانی ام 


من مثل استکان عرق دوست دارمش 

از ماورای عینک ته استـــکانی ام 


رقصی خفن میانه ی میدانم آروزست 

حالا که من مهاجم خط میانی ام 


تا دید با تمام قوا حمله می کنم 

نامهربان گماشت به دروازه بانی ام 


یک شب مرا در آتش عشقش نشاند و رفت 

پنداشت من مهندس آتش نشانی ام 


گل کاشتم به تور سرش گل زدم به او

من نیز بخت اوّل جام جهانی ام!




خلاصه ای از زندگینامه مسعود سعد سلمان...


مسعود سعد سلمان


 

مسعود سعد سلمان شاعر دورهٔ غزنوی که در نیمهٔ دوم قرن پنجم و آغاز قرن ششم هجری می‌زیسته‌است.


زندگی:

مسعود سعد سلمان، در سال ۴۳۸ هجری به دنیا آمد. اجداد مسعود سعد همدانی بودند همچنین سعد سلمان پدر مسعود اهل همدان بود ولی ارباب تذکره (تذکره کتابی‌ست که در آن شرح احوال شعرا، نویسندگان، درباریان، فلاسفه، عرفا و... نوشته شده باشد) دربارهٔ زادبومش اختلاف دارند. بنا به گفتهٔ عوفی در همدان به دنیا آمده ، دولتشاه سمرقندی زادگاهش را جرجان می‌داند،  واله داغستانی گوید که اصلش از همدان است ولی مدت‌ها در لاهور به سر برده‌است ؛ غلام‌علی آزاده  وی را اهل لاهور می‌داند؛ و بدیع‌الزمان فروزانفر در سخن و سخنوران زادگاهش را لاهور نوشته‌است.

 

حیات مسعود سعد سلمان مصادف با عهد شش پادشاه غزنوی بوده‌است که عبارت‌اند از؛ شاه فرخ‌زاد، سلطان ابراهیم، مسعود بن ابراهیم، شهرزاد، ملک ارسلان و بهرامشاه. کودکی او در عهد پادشاه فرّخ‌زاد بوده و زندگی ادبی و خدمت شاهی او، از عهد سلطان ابراهیم، آغاز می‌شود.  مسعود سعد تا شصت سال به عنوان یکی از عمّال دیوان غزنوی، خدمت کرد. در سال ۴۳۸ هجری قمری هنگامی که سلطان مسعود بن محمود، فرزند خود «مجدود» را به فرمانفرمایی هند فرستاد، سعد سلمان همراه او بود.

 

مسعود سعد سلمان دو پسر و یک دختر داشت. یک پسرش موسوم به «سعادت» که شاعر بود و پسرِ دیگر «صالح» (یا محمد) نام داشته که هنگام زندانی‌بودن پدر، در مرنج، وفات یافت. مسعود سعد سلمان در سال ۵۱۸ هجری از دنیا رفت. بخشی از حیات هشتادساله او در زندان‌های دهک، نای، سو و مرنج گذشته‌است. شغل رسمی او کتاب‌دار سلطنتی بوده‌است.


آثار:

اشعار مسعود سعد سلمان متأثر از سروده‌های عنصری و منوچهری و ناصر خسرو و فرخی است. سه دیوان (فارسی و عربی و هندی) به وی نسبت داده‌اند. قصایدش که اغلب در مدح سلاطین غزنوی است ساده و روان است و چنین می‌نماید که به فلسفه و ریاضیات آشنا بوده‌است. در اشعارش برخی کلمات هندی دیده می‌شود. کمال‌الدین اسمعیل، معزی و ظهیرالدین نیشابوری از سبکش تقلید کرده‌اند. سنایی او را در شعر «پیشوای کیهان»   و رشیدی «تاج شاعران»  وی چند بار، در چند حصار زندانی شد و حبسیاتش هم از لحاظ سوز و احساسات و حسن معانی و هم از لحاظ لطف الفاظ و سلاست و تشبیهات طبیعی بی‌نظیرند و اهمیت خاصی دارند، اشعار فارسی وی را برخی هجده هزار بیت دانسته‌اند. مسعود، دیوانی به زبان عربی و ظاهراً دیوانی نیز به زبان هندی داشته است که جز ابیاتی عربی در حدائق السحر، چیزی از دیوان عربی اش در دست نداریم و دیوان هندیش نیز به کلی مفقود است. مسعود سعد سلمان یکی از قصیده‌سرایان اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم بوده و سبک شعر او خراسانی است. دیوان فارسی وی قریب به هجده‌هزار بیت دانسته شده‌است و غیر از قصاید، غزلیات و رباعیات، مثنویات، قطعات و چیستان نیز دارد. فروزانفر مثنویاتش را متوسط شمرده و گفته «اگر نمی‌ساخت بهتر بود».