عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

صبح بی تو... "قیصر امین پور"

 

صبـحِ بـی تـو، رنـگ بـعد از ظهر یک آدینه دارد

بی ‌تـو حتـی مهـربـانی حـالتـی از کـینـه دارد

 

بی ‌تو می‌گویند: تعطیل است کارِ عشق بازی

عشق، امـا کـی خـبـر از شـنـبه و آدینه دارد

 

جُـغـد، بـر ویـرانه می‌خـواند بـه انـکارِ تـو امــا

خــاک ایـن ویـرانـه‌ها، بویی از آن ویرانه دارد

 

خـواستــم از رنـجـشِ دوری بگویم، یـادم آمد

عـشق بـا آزار، خـویـشـاونـدی دیـریـنه دارد

 

رویِ آنــم نـیـسـت تـا در آرزو، دستی بـرآرم

ای خوش آن دستی که رنگِ آبرو از پینه دارد

 

در هـوای عـشقِ تـو پر می زند با بی قراری

آن کبوترْ چاهیِ زخمی که او در سیـنـه دارد

 

نـاگـهان قـفـلِ بـزرگ تـیــرگی را می‌گـشاید

آن کـه در دسـتـش کلید شهـر پـر آیینه دارد

 

 


خریدار دلم... "محسن نظری"

آن که در شهر ، به جز رونق بازار ، نداشت

راست می گفت ،دلم جز تو خریدار نداشت

 

هر که در خانه ی دل بود ،  از این بزم گریخت ،

خانه ی قلب من انگار ،  که دیوار نداشت

 

خاطراتت که فرو ریخت ،  چو سقفی به سرم

زیر پایت ، دل من ،  طاقت آوار نداشت

 

باغ چشمت که از الطاف خداوندی بود ،

دشت گل بود  ولیکن ، گل بی خار نداشت

 

محفل عشق تو گرم است ،  ولی نیک بدان

گرمی عشق مرا ،محفل اغیار نداشت

 

من همان خسته ی بیمار ، به جان آمده ام

 آن طبیبی  که به غیر از "دل بیمار" نداشت

 

سرو شد پای کشید ،  از همه غم ها رد شد

هر که چون من به برش ، یار جفاکار نداشت


آغوش یار... "؟"

ای لبت انگور یاقوتی و چشمانت عسل

جنس گیسویت قصیده رنگ ابرویت غزل

 

چشم و ابروی تو هندی پیکرت رومی تراش

قد و بالای تو کار صنعت بین الملل

 

مانده ام با این همه خوبی چرا جا مانده ای

از صفوف حوریان جنت از روز ازل؟

 

شرح فال حافظ و شاخه نبات خواجه ای

یا کلام دلنشین حضرت شیخ اجل؟

 

من همان ساده جوان شاعر بی مایه ام

عاشق شعر و حدیث و آیه و ضرب المثل

 

بهر وصلت فالی از حافظ گرفتم ناگهان

آمد از گلدسته ها حی علی خیرالعمل

 

قلب بی آلایشم از عشق رویت ریش ریش

چون بیابانی که نقاشی شده با صد گسل

 

برگ برگ دفترم را چون به بویت آشناست

جای آغوش تو هر شب می فشارم در بغل

میخانه به میخانه ... "دلستان(بیرام زاده)"

                                            

  عمریست که می گردم میخانه به میخانه

تا با تو زنم یکدم پیمانه به پیمانه                           

 

 آتش زده بر جانم  نارِ غمِ هجرانت         

می سوزم و می گردم کاشانه به کاشانه  

 

اندر طلب کویت گَردم منِ دلخسته                 

 آواره دگر گشتم ویرانه به ویرانه                 

 

بگشا درِ میخانه بر رویِ همه مستان     

می از لبِ لعلت دِه مستانه به مستانه          

 

چشمم شده مَخمور آن نرگس جادویت         

دیگر چه تمنایی بر ساغر و پیمانه             

 

افتاده دلِ مستم در پیچ و خَمِ زلفت        

بستی به سرِ زلفت دیوانه به دیوانه       

 

گر تیر زنی، درزن ور جام بلا، درکش     

منّت کِشم از تیرت مردانه به مردانه      

 

 با گردش چشمانت دیوانه شود جمعی       

راهیّ خرابات است فرزانه به فرزانه         

 

 آیا بوَد ای جانا بینم رُخِ نیکویت              

یا این همه سوزِ دل افسانه به افسانه           

 

 بازآی و بیا لطفی جانا تو دِلستان را        

 تا کی زِ پِیت گردد این خانه و آن خانه    

 

 


 

 

رباعیات... " قاآنی"


 

دوشینه فتادم به رهش مست و خراب

از نشوهٔ عشق او نه از بادهٔ ناب

 

دانست که عاشقم ولی می‌پرسید

این کیست کجاییست چرا خورده شر‌اب

 

 

*****

 

در میکده مست از می نابم کردند

سرمست ز جرعهٔ شرابم کردند

 

ای دوست به چشمهای مست تو قسم

جامی دو سه دادند و خرابم کردند

بس که همپایش غم و ادبار می آید فرود... " مهدی اخوان ثالث"

بس که همپایش غم و ادبار می آید فرود

 بر سر من عید چون آوار می آید فرود

 

 می دهم خود را نوید سال بهتر ، سال هاست

گرچه هر سالم بتر از پار می آید فرود

 

در دل من خانه گیرد ،هر چه عالم را غم است

می رسد وقتی به منزل ، بار می آید فرود

 

رنگ راحت کو به عمر ، -این تیر پرتاب اجل- ؟

می گریزد سایه ، چون دیوار می آید فرود

 

شانه زلفش را به روی افشاند و بست از بیم چشم

شب چو آید ، پرده خمّار می آید فرود

 

بهر یک شربت شهادت ، داد یک عمرم عذاب

گاه تیغ مرگ هم دشوار می آید فرود

 

 وارثم من تخت عیسی را ، شهید ثالثم

وقت شد، منصور اگر از دار می آید فرود

 

 بر سر من عید چون آوار می آید ، امید !

بس که همپایش غم و ادبار می آید فرود

 


سلامت می کنم... "؟"

بار دیگر ملک قلبم را به نامت می کنم

چون تو باشی یار من دنیا به کامت می کنم

 

دختر عصیان گر ایران زمین نام من است

با کمی ناز و ادا یکباره رامت می کنم

 

در تمام شعر من ورد زبان نام شماست

من که با این مطلعم آخر به دامت می کنم

 

میز کنج کافه را بار دگر تزیین کنم

بعد آن با جام می دعوت به شامت می کنم

 

آن کلاه قرمزم را باگلی نیلوفری

روی مویم می زنم با خنده خامت می کنم

 

تیر آخر می زنم بر کنج قلبت مرد من

چشمکی هم می زنی من هم سلامت می کنم